- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
- بازدید: ۶۷۲
- شماره مطلب: ۳۴۱۸
-
چاپ
سند پاره
از گاهواره تا که شنیدم صدای تو
انداختم سپاه وفا را به پای تو
چون من کسی غریبنوازی نکرده است
من بودم و اطاعت محض از ولای تو
یاری نمانده بود که یاری کند ترا
خونی نمانده بود که ریزد به پای تو
آغوش گرم تو که نمیشد نصیب من
مقتل کجاست بهتر از این دستهای تو
هل من معین تو به درازا نمیکشد
لبّیک طفلک تو و حزن صدای تو
این شیر جبهۀ تو دگر شیرخواره نیست
تیر سه شعبه میطلبد غصّههای تو
از خیمه تا مرا نبری گریه میکنم
ای مانده روی خاک حرم ردّپای تو
ذبح عظیم را به همه میدهم نشان
شاید گلوی من بشود خونبهای تو
ای از قدیم دیده سند پارهپاره را
این پاره حنجرم سند کربلای تو
قنداقه دست و پای علی را نبسته است
باید گلوی تشنه شود مبتلای تو
ای تیر کینه کم نگذار از گلوی من
شش ماه انتظار کشیدم برای تو
گهواره را حراج به غارت گذاشتم
تا معجر رقیّه بماند برای تو
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
سند پاره
از گاهواره تا که شنیدم صدای تو
انداختم سپاه وفا را به پای تو
چون من کسی غریبنوازی نکرده است
من بودم و اطاعت محض از ولای تو
یاری نمانده بود که یاری کند ترا
خونی نمانده بود که ریزد به پای تو
آغوش گرم تو که نمیشد نصیب من
مقتل کجاست بهتر از این دستهای تو
هل من معین تو به درازا نمیکشد
لبّیک طفلک تو و حزن صدای تو
این شیر جبهۀ تو دگر شیرخواره نیست
تیر سه شعبه میطلبد غصّههای تو
از خیمه تا مرا نبری گریه میکنم
ای مانده روی خاک حرم ردّپای تو
ذبح عظیم را به همه میدهم نشان
شاید گلوی من بشود خونبهای تو
ای از قدیم دیده سند پارهپاره را
این پاره حنجرم سند کربلای تو
قنداقه دست و پای علی را نبسته است
باید گلوی تشنه شود مبتلای تو
ای تیر کینه کم نگذار از گلوی من
شش ماه انتظار کشیدم برای تو
گهواره را حراج به غارت گذاشتم
تا معجر رقیّه بماند برای تو