- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۳۱۲۲
- شماره مطلب: ۳۴۱۶
-
چاپ
وسط معرکه
وسط معرکه درگیر تلاطم شدهای
کشت کردند تو را، خوشۀ گندم شدهای
دست و پا میزنی و جان مرا میگیری
مثل شش ماهۀ من غرق تبسّم شدهای
آسمان بدنت رنگ شفق را دارد
بین خون غرق شدی و پُر انجم شدهای
خوب شد با همۀ درد صدایم کردی
فکر کردم به دل خاک بلا گم شدهای
تن بیجان تو را همره خود میبرند
زیر پای همه بازیچۀ مردم شدهای
-
سرچشمهی بهار
که جن و انس بفهمند کار ما با توست
تمام هستی مایی فقط خدا با تو است -
روضههای خیزران
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد
-
کوفه
چشم تو سمت من دل من گیر نیزههاست
این سینه پارهپارهی شمشیر نیزههاست
عشقت مرا به کوچه و بازار میکشد
زینب اسیر رشتهی زنجیر نیزههاست
-
صفحه به صفحه
به سر نعش تو از زندگیم سیر شدم
ای عصایم بنگر بیتو زمینگیر شدم
کار جنگیدن من بعد تو بیفایده است
من که با تو هدف نیزه و شمشیر شدم
وسط معرکه
وسط معرکه درگیر تلاطم شدهای
کشت کردند تو را، خوشۀ گندم شدهای
دست و پا میزنی و جان مرا میگیری
مثل شش ماهۀ من غرق تبسّم شدهای
آسمان بدنت رنگ شفق را دارد
بین خون غرق شدی و پُر انجم شدهای
خوب شد با همۀ درد صدایم کردی
فکر کردم به دل خاک بلا گم شدهای
تن بیجان تو را همره خود میبرند
زیر پای همه بازیچۀ مردم شدهای