- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
- بازدید: ۹۳۵
- شماره مطلب: ۳۳۸۸
-
چاپ
فرق
مهتاب روزگار پر از شام ما شدی
طوفان موج گریۀ این دیدهها شدی
امشب خدا ظهور تو را مستجاب کرد
وقتی درون سینۀ تنگم دعا شدی
من در پناه گرمی آغوش عمهام
از آن دمی که رفتی و از ما جدا شدی
فرقی نمیکند چقدر فرق کردهای
بابای من تویی که در این تشت جا شدی
دیشب به روی خاک، سرت خواب بوده است
امروز روی دامن سر نیزه پا شدی
گل کرده است غنچۀ لبهای بوسهات
شاید به زخم گونۀ من مبتلا شدی
کنج تنور و قافله و مجلس یزید
خانه به دوش من چقدر جابهجا شدی
-
خورشید کربلا
وقتی به روی نیزه سرت میشود بلند
آه از نهاد دور و برت میشود بلندزینب مقابل سر تو میخورد زمین
گرچه دوباره پشت سرت میشود بلند -
زینب به پای تشت تو از دست میرود
گل کرده در زمین، کرم آسمانیت
آغوش باز میرسد از مهربانیت
حالا بیا و سفره مینداز سفرهدار
حالت خراب میشود و ناتوانیت
دارد مرا شبیه خودت پیر میکند
جان برده از تمام تنم نیمهجانیت
-
فکر دریا
وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر
جز کوچۀ چشم تو راهی نیست دیگر
جز تو به حاجتها الهی نیست دیگر
این جذبهها خواهی نخواهی نیست دیگر
-
کرمِ بیان
تو تشنه میروی و زمان سفر شده
یا روزهای تیرهتر از شب سحر شده
گرم بیان خواهش خشک لبت شدم
دیدم لبت ز خون گلوی تو تر شده
فرق
مهتاب روزگار پر از شام ما شدی
طوفان موج گریۀ این دیدهها شدی
امشب خدا ظهور تو را مستجاب کرد
وقتی درون سینۀ تنگم دعا شدی
من در پناه گرمی آغوش عمهام
از آن دمی که رفتی و از ما جدا شدی
فرقی نمیکند چقدر فرق کردهای
بابای من تویی که در این تشت جا شدی
دیشب به روی خاک، سرت خواب بوده است
امروز روی دامن سر نیزه پا شدی
گل کرده است غنچۀ لبهای بوسهات
شاید به زخم گونۀ من مبتلا شدی
کنج تنور و قافله و مجلس یزید
خانه به دوش من چقدر جابهجا شدی