- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۴/۲۶
- بازدید: ۲۱۶۵
- شماره مطلب: ۳۳۴
-
چاپ
ربّ کریم
هرچند ای رب کریم، توبه شکستم بارها
از کردهام بر مردمان، ظاهر نشد اسرارها
پیشانی عفو تو را، پُرچین نسازد جرم ما
آیینه کی بر هم خورد، از زشتی رخسارها
در فکر دنیا زیستم، دور از تو مولا زیستم
بی حاصلی شد حاصلم، از گردش ادوارها
با معصیت خو کردهام، سوی گنه رو کردهام
حالا پشیمان آمدم، از زشتی کردارها
از کردهام هستم خجل، وقت سفر ماندم به گِل
خوبان همه رفتند و من، جا ماندهام از یارها
در معصیت پرداختم، سرمایۀ خود باختم
این ورشکسته بندهات، شد شهرۀ بازارها
در دل پر از شوق گناه، بر لب به ذکر یا اله
سودی نبخشیده مرا، تکرار استغفارها
تو خود کشیدی ناز من، گفتی شوی همراز من
گفتی بیا از من بجو، درمان جمله کارها
آغوش خود وا کردهای، من را تماشا کردهای
از ظلمتم کردی رها، در پرتو انوارها
با عشق یار سر جدا، تو آبرو دادی مرا
با رحمتت یعنی حسین، دستم گرفتی بارها
ربّ کریم
هرچند ای رب کریم، توبه شکستم بارها
از کردهام بر مردمان، ظاهر نشد اسرارها
پیشانی عفو تو را، پُرچین نسازد جرم ما
آیینه کی بر هم خورد، از زشتی رخسارها
در فکر دنیا زیستم، دور از تو مولا زیستم
بی حاصلی شد حاصلم، از گردش ادوارها
با معصیت خو کردهام، سوی گنه رو کردهام
حالا پشیمان آمدم، از زشتی کردارها
از کردهام هستم خجل، وقت سفر ماندم به گِل
خوبان همه رفتند و من، جا ماندهام از یارها
در معصیت پرداختم، سرمایۀ خود باختم
این ورشکسته بندهات، شد شهرۀ بازارها
در دل پر از شوق گناه، بر لب به ذکر یا اله
سودی نبخشیده مرا، تکرار استغفارها
تو خود کشیدی ناز من، گفتی شوی همراز من
گفتی بیا از من بجو، درمان جمله کارها
آغوش خود وا کردهای، من را تماشا کردهای
از ظلمتم کردی رها، در پرتو انوارها
با عشق یار سر جدا، تو آبرو دادی مرا
با رحمتت یعنی حسین، دستم گرفتی بارها