- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
- بازدید: ۱۷۲۲
- شماره مطلب: ۳۳۲۸
-
چاپ
شرحه شرحه بوی تو ...
جانم فدات یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرا؟
بالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
یادت نرفته قول من و تو بجاست ... نه؟
گفتی که بیتو از شب دنیا نمیپرم
پیشی گرفتی از من و پروانه کردهای
این جسم توست غرقۀ خون در برابرم
هجده بهار از گل عمرت گذشته بود
پهلوت هم درست شده مثل مادرم
فرصت بده، بده به همین یک نگاه ... آه!
آخر تو را چگونه نبوسم و بگذرم
بر شاخه زخم نیزۀ دشمن نشسته است
تا چند لحظه بعد، جدا میشود سرم
وقت وداع آمده مولا کنارمان
جای کسی که مانده در آن خیمۀ حرم
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)
دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرارافتاده جسم اطهرتان توی کارزار
ای چشمهای پاک شما، گرمی دلم ای دستهای سبز شما، معنی بهار
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ سوم)
از دشت سمت خیمه میآید کسی مگر؟
گویا دلش شکسته ز سنگینی خبر
داغی بزرگ، بر دل پاکش نشسته استداغی به وسعت غم آدم، نه! بیشتر
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)
جانم فدات، یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرابالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
-
شب چهلّم
دوباره آمدهای امّا، چقدر خسته و تنهایی
دوباره نوحه بخوان، زینب! دوباره با همه گویایی
صدای غمزدهات، بانو! به گوش دشت که میپیچد
ز خیمههای حرم انگار، شنیده میشود آوایی
شرحه شرحه بوی تو ...
جانم فدات یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرا؟
بالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
یادت نرفته قول من و تو بجاست ... نه؟
گفتی که بیتو از شب دنیا نمیپرم
پیشی گرفتی از من و پروانه کردهای
این جسم توست غرقۀ خون در برابرم
هجده بهار از گل عمرت گذشته بود
پهلوت هم درست شده مثل مادرم
فرصت بده، بده به همین یک نگاه ... آه!
آخر تو را چگونه نبوسم و بگذرم
بر شاخه زخم نیزۀ دشمن نشسته است
تا چند لحظه بعد، جدا میشود سرم
وقت وداع آمده مولا کنارمان
جای کسی که مانده در آن خیمۀ حرم