- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
- بازدید: ۳۴۱۴
- شماره مطلب: ۳۳۲۷
-
چاپ
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ اول)
فرصت کم است، دامن من را رها کنید
وقتش رسیده نذر پدر را ادا کنید
وقتش رسیده، نوبت جانبازی شماست
جان را فدای خامس آل عبا کنید
شیران نسل جعفر طیار، یا علی
رخصت اگر نداد مبادا حیا کنید
او را به جان حضرت زهرا قسم دهید
وقتی که اذن داد، علی را صدا کنید
راضی نمیشود که به میدان روید! باز
در دل برای اذن شهادت دعا کنید
از نسل شیرهای بنیهاشمید پس
وقتش رسیده محشر کبری به پا کنید
حالا زره به قامتتان بوسه میزند
فکری به حال تشنگی خیمهها کنید
***
چون کوه پیش مادر خود ایستادهاید
فرصت کم است، دامن او را رها کنید
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)
دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرارافتاده جسم اطهرتان توی کارزار
ای چشمهای پاک شما، گرمی دلم ای دستهای سبز شما، معنی بهار
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ سوم)
از دشت سمت خیمه میآید کسی مگر؟
گویا دلش شکسته ز سنگینی خبر
داغی بزرگ، بر دل پاکش نشسته استداغی به وسعت غم آدم، نه! بیشتر
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)
جانم فدات، یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرابالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
-
شب چهلّم
دوباره آمدهای امّا، چقدر خسته و تنهایی
دوباره نوحه بخوان، زینب! دوباره با همه گویایی
صدای غمزدهات، بانو! به گوش دشت که میپیچد
ز خیمههای حرم انگار، شنیده میشود آوایی
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ اول)
فرصت کم است، دامن من را رها کنید
وقتش رسیده نذر پدر را ادا کنید
وقتش رسیده، نوبت جانبازی شماست
جان را فدای خامس آل عبا کنید
شیران نسل جعفر طیار، یا علی
رخصت اگر نداد مبادا حیا کنید
او را به جان حضرت زهرا قسم دهید
وقتی که اذن داد، علی را صدا کنید
راضی نمیشود که به میدان روید! باز
در دل برای اذن شهادت دعا کنید
از نسل شیرهای بنیهاشمید پس
وقتش رسیده محشر کبری به پا کنید
حالا زره به قامتتان بوسه میزند
فکری به حال تشنگی خیمهها کنید
***
چون کوه پیش مادر خود ایستادهاید
فرصت کم است، دامن او را رها کنید