- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۸/۲۵
- بازدید: ۷۹۵۸
- شماره مطلب: ۳۳
-
چاپ
آتشم زنید...
پروانهام دوباره مرا آتشم زنید
هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید
پای فرات، علقمه فرقی نمیکند
دست شماست تا که کجا آتشم زنید
اصلاً برای گرمی شبهای ماتمت
من را خریدهاید که تا آتشم زنید
هر شب به حاجتی سر این روضه میرسم
شاید میان بزم عزا آتشم زنید
من را گره زنید به این بیرق بلند
روزی میان کرب و بلا آتشم زنید
عمری میان روضهتان گریه میکنم
با این امید تا که شما آتشم زنید
این چشمها حوالۀ غمهای زینب است
اشکی دهید و در همه جا آتشم زنید
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
آتشم زنید...
پروانهام دوباره مرا آتشم زنید
هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید
پای فرات، علقمه فرقی نمیکند
دست شماست تا که کجا آتشم زنید
اصلاً برای گرمی شبهای ماتمت
من را خریدهاید که تا آتشم زنید
هر شب به حاجتی سر این روضه میرسم
شاید میان بزم عزا آتشم زنید
من را گره زنید به این بیرق بلند
روزی میان کرب و بلا آتشم زنید
عمری میان روضهتان گریه میکنم
با این امید تا که شما آتشم زنید
این چشمها حوالۀ غمهای زینب است
اشکی دهید و در همه جا آتشم زنید