- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۳
- بازدید: ۸۸۴
- شماره مطلب: ۳۲۸۵
-
چاپ
دو تبسّم
مهرت از صبح ازل در دل ما افتاده
رحمت و خیر و صفا حاصل ما افتاده
قطرهای از دلت ای پادشه کرببلا
در همان صبح ازل بر گل ما افتاده
زان سحرگاه که تو آب بقا آوردی
شور مستی به دل عاقل ما افتاده
چه کریمانه تو ای آینهدار ملکوت
گذرت بر طرف منزل ما افتاده
اشک چون گوهر یکدانه دریای وجود
در صدفخانه دل بیسر و پا افتاده
با سرانگشت سخاوت بگشا بار دگر
گرهِ سخت که بر مشکل ما افتاده
اذن میدان بده تا بال به خورشید کشیم
بال از خاک به منزلگه توحید کشیم
آمدم باز حسینم چو مسیحا دیدم
چشم برداشتم از دشت، خدا را دیدم
چشم برداشتم از رود محبتی نفسی
پرده افتاد و همه آینهها را دیدم
ریخت در قاب نگاهم لحظاتی ملکوت
به تبسم چه صمیمانه خدا را دیدم
پرده برداشتم از راه تماشای حسین
پاک شد فاصله از دفتر و آنجا دیدم
رخت خورشید به تن داشت و از در آمد
در نگاهش دو گلستان شکوفا دیدم
آمد و در قدمش دُرّ نگاه افشاندم
آمد و در خبرش روضه مینا دیدم
دو گل نورسِ زینب شده تقدیم حسین
دو تبسم که درخشید به تقویم حسین
دو تبسّم
مهرت از صبح ازل در دل ما افتاده
رحمت و خیر و صفا حاصل ما افتاده
قطرهای از دلت ای پادشه کرببلا
در همان صبح ازل بر گل ما افتاده
زان سحرگاه که تو آب بقا آوردی
شور مستی به دل عاقل ما افتاده
چه کریمانه تو ای آینهدار ملکوت
گذرت بر طرف منزل ما افتاده
اشک چون گوهر یکدانه دریای وجود
در صدفخانه دل بیسر و پا افتاده
با سرانگشت سخاوت بگشا بار دگر
گرهِ سخت که بر مشکل ما افتاده
اذن میدان بده تا بال به خورشید کشیم
بال از خاک به منزلگه توحید کشیم
آمدم باز حسینم چو مسیحا دیدم
چشم برداشتم از دشت، خدا را دیدم
چشم برداشتم از رود محبتی نفسی
پرده افتاد و همه آینهها را دیدم
ریخت در قاب نگاهم لحظاتی ملکوت
به تبسم چه صمیمانه خدا را دیدم
پرده برداشتم از راه تماشای حسین
پاک شد فاصله از دفتر و آنجا دیدم
رخت خورشید به تن داشت و از در آمد
در نگاهش دو گلستان شکوفا دیدم
آمد و در قدمش دُرّ نگاه افشاندم
آمد و در خبرش روضه مینا دیدم
دو گل نورسِ زینب شده تقدیم حسین
دو تبسم که درخشید به تقویم حسین
دو گل نورسِ زینب شده تقدیم حسین دو تبسم که درخشید به تقویم حسین