- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹
- بازدید: ۱۴۹۵
- شماره مطلب: ۳۲۸۰
-
چاپ
دو بارانْ ضمیر
کدام دست بهار، تو را خزانی کرد؟
کدام شیر شبیه تو زندگانی کرد؟
تو کوه کاه نبودی که کم شوی در باد
تو شیرزنتر از آنی که خم شوی در باد
نخواست کم بشود ذهن پاک ایمانت
اگر چه تکه به تکه شهید شد جانت
و زن نشست و دو تا بچه شیر را بوسید
دو تشنهکام، دو باران ضمیر را بوسید
دو ماه خاک گرفته، دوتا دو شب تشنه
دو عکس ماه که در برکهاند و لب تشنه
دو تکه از جگری پارهپاره و خاموش
دو تا ستاره ز جمعی ستاره و خاموش
چه سخت بود نگاه دوباره را مادر
چه تلخ بود وداع دو بچه با مادر
ـ دو نامهاید که باید به عشق پست شوید
ـ مباد شک بکنید و مباد سست شوید
چو چشمهای عموتان فدای عشق شوید
بلندِ خاطرۀ نینوای عشق شوید
پدر نیامده، اما شما خطا نکنید
مرام قافلۀ عشق را رها نکنید
کمی درنگ که مادر نگاهتان بکند
نگاه مات به چشمان ماهتان بکند
نگاه کرد و نگاه و نگاه و آه کشید
نگاه خستۀ خود را به خیمهگاه کشید
به خیمهگاه که آتش گرفته درد است
به خیمهگاه که پامال قوم نامرد است
به پشت سر تب و تاب یتیم در چادر
به پیش چشم دو فرزند دل ز دنیا پر
کدام قافلۀ دل پریش را ببری؟
و یا که نعش دو فرزند خویش را ببری؟
نگاه خستۀ تو بین این دو میسوزد
که بین این دو، دو چشم تر تو میسوزد
چه قدر بعد حسینش تمام روز و شب
به پارههای دلش فکر میکند زینب
دو بارانْ ضمیر
کدام دست بهار، تو را خزانی کرد؟
کدام شیر شبیه تو زندگانی کرد؟
تو کوه کاه نبودی که کم شوی در باد
تو شیرزنتر از آنی که خم شوی در باد
نخواست کم بشود ذهن پاک ایمانت
اگر چه تکه به تکه شهید شد جانت
و زن نشست و دو تا بچه شیر را بوسید
دو تشنهکام، دو باران ضمیر را بوسید
دو ماه خاک گرفته، دوتا دو شب تشنه
دو عکس ماه که در برکهاند و لب تشنه
دو تکه از جگری پارهپاره و خاموش
دو تا ستاره ز جمعی ستاره و خاموش
چه سخت بود نگاه دوباره را مادر
چه تلخ بود وداع دو بچه با مادر
ـ دو نامهاید که باید به عشق پست شوید
ـ مباد شک بکنید و مباد سست شوید
چو چشمهای عموتان فدای عشق شوید
بلندِ خاطرۀ نینوای عشق شوید
پدر نیامده، اما شما خطا نکنید
مرام قافلۀ عشق را رها نکنید
کمی درنگ که مادر نگاهتان بکند
نگاه مات به چشمان ماهتان بکند
نگاه کرد و نگاه و نگاه و آه کشید
نگاه خستۀ خود را به خیمهگاه کشید
به خیمهگاه که آتش گرفته درد است
به خیمهگاه که پامال قوم نامرد است
به پشت سر تب و تاب یتیم در چادر
به پیش چشم دو فرزند دل ز دنیا پر
کدام قافلۀ دل پریش را ببری؟
و یا که نعش دو فرزند خویش را ببری؟
نگاه خستۀ تو بین این دو میسوزد
که بین این دو، دو چشم تر تو میسوزد
چه قدر بعد حسینش تمام روز و شب
به پارههای دلش فکر میکند زینب