- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۳/۲۵
- بازدید: ۱۳۹۲
- شماره مطلب: ۳۱۹
-
چاپ
کعبه دل
نشستهام بنویسم غزل غزل با تو1
و باز جوشش یک شعر لَم یَزَل با تو
دوباره دل شده پر خون و سر شده پر درد
و دردها، همه اَحلی مِنَ العَسَل با تو
نه اینکه تو فقط امروز صاحب غزلی
که روی حاجت من بوده از ازل با تو
غزل نمیدهد این بار پاسخ دل را
و باز دل شده مجنون، و راه حل با تو
برای این دلِ دریا زده تو ساحل باش
بیا و مثنوی عاشقانۀ دل باش
بیا و شعر مرا باز هم معطر کن
بیا و حال ردیف مرا تو بهتر کن
تو اصلا آمدهای ناخدای دل باشی
اگر که کفر نباشد، خدای دل باشی
کنار نام تو ساحل شدند طوفانها
به شوق روی تو عاشق شدند انسانها
تو قبلۀ برکاتی که موهبت داری
تو کعبۀ دل مایی که شش جهت داری
بدون نام شما، سرنوشت یعنی چه؟
بدون کربوبلایت، بهشت یعنی چه؟
بدون ماه محرم، بهار زیبا نیست
بدون روی تو "اردی بهشت" یعنی چه؟
"غلامتان به من آموخت در میانۀ خون"2
که پیش چشم تو، زیبا و زشت یعنی چه؟
میان مثنوی و هر غزل چه حیرانم...
و راه گمشده در این هوای بارانم...3
شنیدهام من از آغاز این هیاهو را
و باز زمزمه کردم نوای یاهو را
دوباره سوز دعاهای مادرم امشب
که نذر کرده برایت دو تا النگو را
دعای امشب من با تو مستجاب شده
و سجدهای که نشانه گرفته ابرو را
و چشمهایم از اول فقط تو را دیده
و شاهدی تو خودت این نگاه سوسو را
دلم گرفته از این بیتهای تکراری
و "مثنوی خدا" بین هر غزل جاری
دوباره وقت اذان است، وقت دلتنگی
دوباره زمزمههایی از این دل سنگی...
... بیا و شعر مرا باز هم هوایی کن
بیا و حال مرا باز کربلایی کن...
-------------------------------------
1. نشسته ام بنویسم حرم حرم بانو/ سید حمیدرضا برقعی
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا/ علی اکبر لطیفیان
2. غلامتان به من آموخت در میانۀ خون***که روسیاهی ما نیز راه حل دارد/ سید حمیدرضا برقعی
3. این مصرع از غزل «گمشده» برداشت شده.
کعبه دل
نشستهام بنویسم غزل غزل با تو1
و باز جوشش یک شعر لَم یَزَل با تو
دوباره دل شده پر خون و سر شده پر درد
و دردها، همه اَحلی مِنَ العَسَل با تو
نه اینکه تو فقط امروز صاحب غزلی
که روی حاجت من بوده از ازل با تو
غزل نمیدهد این بار پاسخ دل را
و باز دل شده مجنون، و راه حل با تو
برای این دلِ دریا زده تو ساحل باش
بیا و مثنوی عاشقانۀ دل باش
بیا و شعر مرا باز هم معطر کن
بیا و حال ردیف مرا تو بهتر کن
تو اصلا آمدهای ناخدای دل باشی
اگر که کفر نباشد، خدای دل باشی
کنار نام تو ساحل شدند طوفانها
به شوق روی تو عاشق شدند انسانها
تو قبلۀ برکاتی که موهبت داری
تو کعبۀ دل مایی که شش جهت داری
بدون نام شما، سرنوشت یعنی چه؟
بدون کربوبلایت، بهشت یعنی چه؟
بدون ماه محرم، بهار زیبا نیست
بدون روی تو "اردی بهشت" یعنی چه؟
"غلامتان به من آموخت در میانۀ خون"2
که پیش چشم تو، زیبا و زشت یعنی چه؟
میان مثنوی و هر غزل چه حیرانم...
و راه گمشده در این هوای بارانم...3
شنیدهام من از آغاز این هیاهو را
و باز زمزمه کردم نوای یاهو را
دوباره سوز دعاهای مادرم امشب
که نذر کرده برایت دو تا النگو را
دعای امشب من با تو مستجاب شده
و سجدهای که نشانه گرفته ابرو را
و چشمهایم از اول فقط تو را دیده
و شاهدی تو خودت این نگاه سوسو را
دلم گرفته از این بیتهای تکراری
و "مثنوی خدا" بین هر غزل جاری
دوباره وقت اذان است، وقت دلتنگی
دوباره زمزمههایی از این دل سنگی...
... بیا و شعر مرا باز هم هوایی کن
بیا و حال مرا باز کربلایی کن...
-------------------------------------
1. نشسته ام بنویسم حرم حرم بانو/ سید حمیدرضا برقعی
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا/ علی اکبر لطیفیان
2. غلامتان به من آموخت در میانۀ خون***که روسیاهی ما نیز راه حل دارد/ سید حمیدرضا برقعی
3. این مصرع از غزل «گمشده» برداشت شده.
معنی مصرع دوم این بیت چیست؟ بدون ماه محرم، بهار زیبا نیست بدون روی تو "اردی بهشت" یعنی چه؟
اردیبهشت در اینجا، مجاز از بهار است. یعنی مصراع اول و مصراع دوم این بیت یک معنا دارند.