- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۶۳۳
- شماره مطلب: ۳۱۶۴
-
چاپ
بستند...
به روی چشم اباالفضل خواب را بستند
سه روز پیش که بر خیمه آب را بستند
دو تا علی که گرفتند کوفیان از ما
خیال کرد که زینب حساب را بستند
علیاصغر فرضی ز دست او افتاد
به زور چونکه دو دست رباب را بستند
نخست سنگ پراندند سوی چشم حسین
سپس به دست رقیه طناب را بستند
به دست تیغ سرت را ورق ورق کردند
سپس عمود زدند و کتاب را بستند
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
بستند...
به روی چشم اباالفضل خواب را بستند
سه روز پیش که بر خیمه آب را بستند
دو تا علی که گرفتند کوفیان از ما
خیال کرد که زینب حساب را بستند
علیاصغر فرضی ز دست او افتاد
به زور چونکه دو دست رباب را بستند
نخست سنگ پراندند سوی چشم حسین
سپس به دست رقیه طناب را بستند
به دست تیغ سرت را ورق ورق کردند
سپس عمود زدند و کتاب را بستند