- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۹
- بازدید: ۷۳۵
- شماره مطلب: ۳۱۴۲
-
چاپ
گریۀ خندیده
امان از این قرائتهای طنّاز!
امان از کوریِ دل، دیده باز!
به دست آور دلی از جنس دیگر
بخوان این قصه را با دیدۀ تر
هزاران داغ اگر در سینه ماست
به چشمِ تر بخوان، این قصّه زیباست
نه آب رخوت است این رود جاری
به پلکی میکند جان را بهاری
شده هر روز نوتر دیده ما
به لطفِ گریۀ خندیدۀ ما
و گر نه گریه بر گلها روا نیست
خدا محتاج سیلِ اشک ما نیست
جهان را عشق میبخشد دَمِ او
زلالی میدهد جان را غمِ او
و گر نه قصۀ پر غصه کم نیست
دلِ تاریخ پُر خون از تباهیست
دریغ و داغ و خاک و خون بهانهست
در آن سو، ماجرایی عاشقانهست
نه اسطوره، نه افسانه، نه افسون
نه مرگ پوچ، نه تخدیر و افیون
نه از جنسِ یلان ماجراجو
نه از خیلِ سوارانِ هیاهو ...
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
گریۀ خندیده
امان از این قرائتهای طنّاز!
امان از کوریِ دل، دیده باز!
به دست آور دلی از جنس دیگر
بخوان این قصه را با دیدۀ تر
هزاران داغ اگر در سینه ماست
به چشمِ تر بخوان، این قصّه زیباست
نه آب رخوت است این رود جاری
به پلکی میکند جان را بهاری
شده هر روز نوتر دیده ما
به لطفِ گریۀ خندیدۀ ما
و گر نه گریه بر گلها روا نیست
خدا محتاج سیلِ اشک ما نیست
جهان را عشق میبخشد دَمِ او
زلالی میدهد جان را غمِ او
و گر نه قصۀ پر غصه کم نیست
دلِ تاریخ پُر خون از تباهیست
دریغ و داغ و خاک و خون بهانهست
در آن سو، ماجرایی عاشقانهست
نه اسطوره، نه افسانه، نه افسون
نه مرگ پوچ، نه تخدیر و افیون
نه از جنسِ یلان ماجراجو
نه از خیلِ سوارانِ هیاهو ...