- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۹
- بازدید: ۱۳۳۶
- شماره مطلب: ۳۱۱۹
-
چاپ
حدیث گلّۀ گرگ است و آهو
در این سو، مویه و زاری بلندست
در آن سو، نوشخند و نیشخندست
تمام دشت پر شد از پلیدان
پلیدان؛ لُعبَتِ دست یزیدان
پلیدان تاختند و تیره کردند
جهان را از پلیدی خیره کردند
پلیدان تاختند این سو به آن سو
حدیث گلّۀ گرگ است و آهو
صدای شیهه و سُم ضربه پیچید
شقاوت نعره زد، رقصید و خندید
صدا، تصویر، حرکت؛ سخت محزون
جنونِ خون؛ برون خون و درون خون
چه بازیها زمان در پرده دارد!
نمک بر زخم میبارد، ببارد!
درون خیمهها شعلهور از آه
برون از آتش آن قومِ گمراه
عطش بر آتش آمد؛ داغ بر داغ
بسوز، ای چشم! لب تشنه، جگر داغ
ببارید ای زمین و آسمان خون!
که اینجا ماه تابان است مدفون
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
حدیث گلّۀ گرگ است و آهو
در این سو، مویه و زاری بلندست
در آن سو، نوشخند و نیشخندست
تمام دشت پر شد از پلیدان
پلیدان؛ لُعبَتِ دست یزیدان
پلیدان تاختند و تیره کردند
جهان را از پلیدی خیره کردند
پلیدان تاختند این سو به آن سو
حدیث گلّۀ گرگ است و آهو
صدای شیهه و سُم ضربه پیچید
شقاوت نعره زد، رقصید و خندید
صدا، تصویر، حرکت؛ سخت محزون
جنونِ خون؛ برون خون و درون خون
چه بازیها زمان در پرده دارد!
نمک بر زخم میبارد، ببارد!
درون خیمهها شعلهور از آه
برون از آتش آن قومِ گمراه
عطش بر آتش آمد؛ داغ بر داغ
بسوز، ای چشم! لب تشنه، جگر داغ
ببارید ای زمین و آسمان خون!
که اینجا ماه تابان است مدفون