- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
- بازدید: ۱۳۰۲
- شماره مطلب: ۳۰۸۵
-
چاپ
دوباره حُر شد و آزاد در دشت
پرید از این رجز، خواب از سرِ حُر
مبادا بگذرد آب از سرِ حُر!
که بیتردید در خواب گران بود
در آن خوابِ گران، آشفتهجان بود
دلش شد زیر و رو، بر خویش لرزید
نگاهش شسته شد از موجِ تردید
دوباره حُر شد و آزاد در دشت
خبر پیچید؛ حُر مستانه برگشت
صدایش پرچم اهل یقین شد
زبانِ حالِ او زیباترین شد؛
«شگفتا حالِ حُر، در من نِگَر تو!
دلم با تو، ولی شمشیر بر تو!
من از تشویش و خون میخوانم؛ از جنگ
تو دورم میکنی از داغِ صد ننگ
من از وهمَم، هیاهویم سرابیست
تو دریایی و آوای تو آبی است
روانم در پیات سایه به سایه
زلالی میچشم آیه به آیه
در این سو، چشمها غرقِ بهشت است
در آن سو، وای! دوزخ سرنوشت است
بهشت من تویی، ای سورۀ نور!
دریغا! از تو دورم، یک جهانْ دور
من از آن خیرگیها توبه کردم
گواهم، اشکِ گرم و آهِ سردم
گلِ زهرایی و خارم به پایت
که میدانَد که خواهم شد فدایت؟
شهید اوّل عشقم در این راه
بتابان تا قیامت جانم، ای ماه!
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
دوباره حُر شد و آزاد در دشت
پرید از این رجز، خواب از سرِ حُر
مبادا بگذرد آب از سرِ حُر!
که بیتردید در خواب گران بود
در آن خوابِ گران، آشفتهجان بود
دلش شد زیر و رو، بر خویش لرزید
نگاهش شسته شد از موجِ تردید
دوباره حُر شد و آزاد در دشت
خبر پیچید؛ حُر مستانه برگشت
صدایش پرچم اهل یقین شد
زبانِ حالِ او زیباترین شد؛
«شگفتا حالِ حُر، در من نِگَر تو!
دلم با تو، ولی شمشیر بر تو!
من از تشویش و خون میخوانم؛ از جنگ
تو دورم میکنی از داغِ صد ننگ
من از وهمَم، هیاهویم سرابیست
تو دریایی و آوای تو آبی است
روانم در پیات سایه به سایه
زلالی میچشم آیه به آیه
در این سو، چشمها غرقِ بهشت است
در آن سو، وای! دوزخ سرنوشت است
بهشت من تویی، ای سورۀ نور!
دریغا! از تو دورم، یک جهانْ دور
من از آن خیرگیها توبه کردم
گواهم، اشکِ گرم و آهِ سردم
گلِ زهرایی و خارم به پایت
که میدانَد که خواهم شد فدایت؟
شهید اوّل عشقم در این راه
بتابان تا قیامت جانم، ای ماه!