- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۷
- بازدید: ۱۸۲۰
- شماره مطلب: ۳۰۵۰
-
چاپ
گلوی برادر
ای داده ز دست، یاور خود را
وز دست نداده باور خود را
ای برده به ساحل یقین از موج
کشتیِّ به خون شناور خود را
هفتاد و دو داغ را به جان دیده
وز دست نداده سنگر خود را
چون تو، که اسیر بود و کرد احیا؟
راه و روش پیمبر خود را
چون تو که نثار کرده بیمنّت
یک باغ، گل معطّر خود را؟
جز تو که به زیر خارها دیده
گلهای عزیز و پرپر خود را؟
جز تو که به جای مادرش بوسید
زیر گلوی برادر خود را؟
غیر از تو که دیده روی دست خود
پرپر زدن کبوتر خود را؟
غیر از تو که در حدیث خون خوانده
گلبانگ پیام رهبر خود را؟
غیر از تو، که روی نیزهها دیده
خورشید بلند اختر خود را؟
غیر از تو که زد به چوبۀ محمل
با دیدن ماه نو، سر خود را؟
غیر از تو که دیده روی خاکستر
نور دل و دیدۀ تر خود را
غیر از تو که در خرابه پنهان کرد
نیلوفر نازپرور خود را؟
گفتی به عزیز خویش، حق داری
نشناسی اگر که همسر خود را
شقّالقمر حسین نامیدی
ایثار علیِّ اکبر خور را
تاریخ ندیده مثل و مانندت
شاید که شهید زنده خوانندت
-
محرم و صفر عشق
با یا حسین عشق من آغاز میشود
با اربعین شکوفۀ گل باز میشود
با یا حسین میرسد از راه، عطر یاسبا اربعین بهار گل آغاز میشود
-
مرثیهای که نا سروده ماند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جز حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت یاسین بلند شددر خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم
-
دختر شقایق
چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد
زینب که مثل او کسی از داغدیدگانبا اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
-
سوغات
تا باد گره گشای زلف چمن است
بر سینۀ لاله، داغ گلهای من است
هجده یوسف اگر چه از دستم رفتسوغات من از سفر، همین پیرهن است
گلوی برادر
ای داده ز دست، یاور خود را
وز دست نداده باور خود را
ای برده به ساحل یقین از موج
کشتیِّ به خون شناور خود را
هفتاد و دو داغ را به جان دیده
وز دست نداده سنگر خود را
چون تو، که اسیر بود و کرد احیا؟
راه و روش پیمبر خود را
چون تو که نثار کرده بیمنّت
یک باغ، گل معطّر خود را؟
جز تو که به زیر خارها دیده
گلهای عزیز و پرپر خود را؟
جز تو که به جای مادرش بوسید
زیر گلوی برادر خود را؟
غیر از تو که دیده روی دست خود
پرپر زدن کبوتر خود را؟
غیر از تو که در حدیث خون خوانده
گلبانگ پیام رهبر خود را؟
غیر از تو، که روی نیزهها دیده
خورشید بلند اختر خود را؟
غیر از تو که زد به چوبۀ محمل
با دیدن ماه نو، سر خود را؟
غیر از تو که دیده روی خاکستر
نور دل و دیدۀ تر خود را
غیر از تو که در خرابه پنهان کرد
نیلوفر نازپرور خود را؟
گفتی به عزیز خویش، حق داری
نشناسی اگر که همسر خود را
شقّالقمر حسین نامیدی
ایثار علیِّ اکبر خور را
تاریخ ندیده مثل و مانندت
شاید که شهید زنده خوانندت