- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۷
- بازدید: ۱۶۷۴
- شماره مطلب: ۳۰۴۸
-
چاپ
حریر نور
چون دید به نوک نی سرش را خورشید
بر خاک، تن مطهرش را خورشید
آرام، حریر نور خود را گسترد
پوشاند برهنه پیکرش را خورشید!
-
دیدم آخر آنچه را نادیدنی است
در دل من داغها از لالههاست
همچو نی در بند بندش نالههاست
با خیال لالهها صحرانورد
راه میپوید ولی با پای درد
-
در آخرین پگاه
همره شدند، قافلهای را که مانده بود
تا طی کنند مرحلهای را که مانده بود
با طرح یک سؤال، به پاسخ رسیدهاندحل کردهاند مسئلهای را که مانده بود
-
آرزوی سپید
روح بزرگش دمیده است، جان در تنِ کوچک من
سرگرم گفتوشنود است، او با منِ کوچک من
وقتی که شبهای تارم، در آرزوی سپیده است
خورشید او میتراود، از روزنِ کوچک من
-
رجعت سرخ
کربلا را میسرود این بار، روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزهها
حریر نور
چون دید به نوک نی سرش را خورشید
بر خاک، تن مطهرش را خورشید
آرام، حریر نور خود را گسترد
پوشاند برهنه پیکرش را خورشید!