مشخصات شعر

سفینۀ خون

به گاهواره‌ات ای هُرم التهاب، بخواب!

تو خانه‌زادِ غمی، لحظه‌ای بخواب، بخواب!

 

تو را چو چشمۀ باران به دشت خواهم برد

بخواب در بَرَم ای روح سبزِ آب، بخواب!

 

دوباره می‌کِشَمت مثل عطر در آغوش

چو روح غنچه که جاری‌ست در گلاب، بخواب!

 

بخواب! اگر تو نخوابی به خویش می‌پیچم

به رویِ شانه چو مویت به پیچ و تاب، بخواب!

 

تو در تمامِ فصول ای نجابتِ سرسبز!

به زیرِ خوشۀ تب‌دار آفتاب بخواب!

 

اگر شقایق روحت تب بیابان داشت

چو من به وسعت رؤیایِ یک سحاب بخواب!

 

بخواب اصغرم! این بار کاخ آمالت

به روی دست پدر می‌شود خراب، بخواب!

 

اگر سفینۀ خون شد تنت، خدا یک روز

عذاب می‌دهد این قوم را عذاب، بخواب!

 

به روح زرد بیابان قسم که این خون‌ها

فکنده بر دلشان چنگ اضطراب، بخواب!

 

 

سفینۀ خون

به گاهواره‌ات ای هُرم التهاب، بخواب!

تو خانه‌زادِ غمی، لحظه‌ای بخواب، بخواب!

 

تو را چو چشمۀ باران به دشت خواهم برد

بخواب در بَرَم ای روح سبزِ آب، بخواب!

 

دوباره می‌کِشَمت مثل عطر در آغوش

چو روح غنچه که جاری‌ست در گلاب، بخواب!

 

بخواب! اگر تو نخوابی به خویش می‌پیچم

به رویِ شانه چو مویت به پیچ و تاب، بخواب!

 

تو در تمامِ فصول ای نجابتِ سرسبز!

به زیرِ خوشۀ تب‌دار آفتاب بخواب!

 

اگر شقایق روحت تب بیابان داشت

چو من به وسعت رؤیایِ یک سحاب بخواب!

 

بخواب اصغرم! این بار کاخ آمالت

به روی دست پدر می‌شود خراب، بخواب!

 

اگر سفینۀ خون شد تنت، خدا یک روز

عذاب می‌دهد این قوم را عذاب، بخواب!

 

به روح زرد بیابان قسم که این خون‌ها

فکنده بر دلشان چنگ اضطراب، بخواب!

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×