- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
- بازدید: ۱۰۰۷
- شماره مطلب: ۲۹۸۵
-
چاپ
سرفراز
ای که صد پاره چوگل، در ره جانان تنِ توست
سرخ رو پرچمِ اسلام ز پیراهن توست
سربلند از سر پُر نور تو شد نیزه، ولی
آنکه خم پیشِ ستمکار نشد گردنِ توست
هر کجا روشنی از پرتوِ آزادگی است
به خدا جلوهای از مشعلۀ روشن توست
بیم بیدادگر از نام و مرام تو بُوَد
که ستم سوزترین خلق به پیراهن توست
عشق را سرخوشی از نغمه جانپرورِ تو
عقل را روشنی از تابش نورافکنِ توست
ای حسینی، که تو را دامنِ زهرا پرورد
دست دلهای جگرسوخته بر دامنِ توست
هر چه را داشتهای، در ره دین باختهای
شاهد و دعویِ من، پیکر و پیراهنِ توست
اربعین تو جگر سوزتر از عاشوراست
ز آنکه یادآورِ بزِم طربِ دشمنِ توست
نه همین خوابگهت در حرمِ کرب و بلاست
که به هر دل که حقیقت طلبد مدفنِ توست
گر چه خوار است «چمن» بر سرِ کویت نه عجب
که گلِ باغِ جهان، شاخهای از گلشنِ توست
سرفراز
ای که صد پاره چوگل، در ره جانان تنِ توست
سرخ رو پرچمِ اسلام ز پیراهن توست
سربلند از سر پُر نور تو شد نیزه، ولی
آنکه خم پیشِ ستمکار نشد گردنِ توست
هر کجا روشنی از پرتوِ آزادگی است
به خدا جلوهای از مشعلۀ روشن توست
بیم بیدادگر از نام و مرام تو بُوَد
که ستم سوزترین خلق به پیراهن توست
عشق را سرخوشی از نغمه جانپرورِ تو
عقل را روشنی از تابش نورافکنِ توست
ای حسینی، که تو را دامنِ زهرا پرورد
دست دلهای جگرسوخته بر دامنِ توست
هر چه را داشتهای، در ره دین باختهای
شاهد و دعویِ من، پیکر و پیراهنِ توست
اربعین تو جگر سوزتر از عاشوراست
ز آنکه یادآورِ بزِم طربِ دشمنِ توست
نه همین خوابگهت در حرمِ کرب و بلاست
که به هر دل که حقیقت طلبد مدفنِ توست
گر چه خوار است «چمن» بر سرِ کویت نه عجب
که گلِ باغِ جهان، شاخهای از گلشنِ توست