مشخصات شعر

از زبان امیرمومنان خطاب به حضرت زهرا (۱۰جمادی الاولی؛ تحویل پیراهن سیدالشهدا به حضرت زینب)

این روزها که دیدنتان کیمیا شده

این خانه بی نگاه تو دارالعزا شده

 

باور نمی‌کنم چقدر آب رفته‌ای

حتی برای ناله لبت بی صدا شده

 

من میخ بر دلم نه به تابوت می‌زدم

هرچند خنده‌ای به لبت آشنا شده

 

شرمنده‌ام که بودم و پای غریبه‌ها

با شعله‌های سرخ به این خانه وا شده

 

شرمنده‌ام که بودم و نامحرمان شهر

آن گونه در زدند که از هم جدا شده

 

فهمیده‌ام چه بر سرت آن روز آمده

از وضع چادری که پر از رد پا شده

 

وقت نفس کشیدن تو این صدای چیست

این استخوان سینه چرا جابه جا شده؟

 

پیراهن حسین مرا دوختی ولی

افسوس؛ حرف روز و شبت بوریا شده

 

با زینبم بگو سه کفن مانده پیش ما

با زینبم بگو که به غم مبتلا شده

 

با او بگو که بوسه زند بر گلوی خشک

بر حنجری که محمل سرنیزه‌ها شده

 

با او بگو که بوسه زند جای مادرش

بر پیکری که خرد شده ، آسیا شده

از زبان امیرمومنان خطاب به حضرت زهرا (۱۰جمادی الاولی؛ تحویل پیراهن سیدالشهدا به حضرت زینب)

این روزها که دیدنتان کیمیا شده

این خانه بی نگاه تو دارالعزا شده

 

باور نمی‌کنم چقدر آب رفته‌ای

حتی برای ناله لبت بی صدا شده

 

من میخ بر دلم نه به تابوت می‌زدم

هرچند خنده‌ای به لبت آشنا شده

 

شرمنده‌ام که بودم و پای غریبه‌ها

با شعله‌های سرخ به این خانه وا شده

 

شرمنده‌ام که بودم و نامحرمان شهر

آن گونه در زدند که از هم جدا شده

 

فهمیده‌ام چه بر سرت آن روز آمده

از وضع چادری که پر از رد پا شده

 

وقت نفس کشیدن تو این صدای چیست

این استخوان سینه چرا جابه جا شده؟

 

پیراهن حسین مرا دوختی ولی

افسوس؛ حرف روز و شبت بوریا شده

 

با زینبم بگو سه کفن مانده پیش ما

با زینبم بگو که به غم مبتلا شده

 

با او بگو که بوسه زند بر گلوی خشک

بر حنجری که محمل سرنیزه‌ها شده

 

با او بگو که بوسه زند جای مادرش

بر پیکری که خرد شده ، آسیا شده

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×