- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۶
- بازدید: ۲۵۶۵
- شماره مطلب: ۲۹۰۸
-
چاپ
مانند مرد
طفلی به روی دست پدر پا گرفت و رفت
مانند مرد حقِّ خودش را گرفت و رفت
منّت کشیدن پدرش را نداشت تاب
از دست تیر آب گوارا گرفت و رفت
تنها پسر به درد پدر گوش داد و تیر
تا نشنود، به گوش علی جا گرفت و رفت
روی گلوی نازک خود با سه شعبهای
بر لوح غربت پدر امضا گرفت و رفت
چیزی نگفت، دم نزد و نالهای نکرد
سر را چو پیر طایفه بالا گرفت و رفت
تا اینکه سایبان سر عمّهاش شود
بر روی دست نیزه، سرش پا گرفت و رفت
مردانه روی پای خودش ایستاده بود
مانند مرد، حقّ خودش را گرفت و رفت
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
مانند مرد
طفلی به روی دست پدر پا گرفت و رفت
مانند مرد حقِّ خودش را گرفت و رفت
منّت کشیدن پدرش را نداشت تاب
از دست تیر آب گوارا گرفت و رفت
تنها پسر به درد پدر گوش داد و تیر
تا نشنود، به گوش علی جا گرفت و رفت
روی گلوی نازک خود با سه شعبهای
بر لوح غربت پدر امضا گرفت و رفت
چیزی نگفت، دم نزد و نالهای نکرد
سر را چو پیر طایفه بالا گرفت و رفت
تا اینکه سایبان سر عمّهاش شود
بر روی دست نیزه، سرش پا گرفت و رفت
مردانه روی پای خودش ایستاده بود
مانند مرد، حقّ خودش را گرفت و رفت