- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
- بازدید: ۱۳۲۰
- شماره مطلب: ۲۸۶۹
-
چاپ
میترسم
از این کوفه از این مردم از این تقدیر میترسم
من از این آسمان تیره و دلگیر میترسم
ز دست نالههای من شکسته قلب هر سنگی
من از این ناله و دلهای بیتأثیر میترسم
از این شهری که هر کوچه پر از خار و پر از سنگ است
از آن بانو که خواهد رفت در زنجیر میترسم
به یاد قامت اکبر که مثل سرو میماند
از این بازار گرم نیزه و شمشیر میترسم
سه شعبه ساختند اینجا به قدّ و قامت اصغر
از این تشبیه وحشتناک، از این تصویر میترسم
پدرها قول سوغاتی به دخترهایشان دادند
من از آن دختر نازت، از این تدبیر میترسم
تجسم میکنم زینب اگر اینجا رسد ای وای
من از آن حتک حرمتها، از این تحقیر میترسم
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
میترسم
از این کوفه از این مردم از این تقدیر میترسم
من از این آسمان تیره و دلگیر میترسم
ز دست نالههای من شکسته قلب هر سنگی
من از این ناله و دلهای بیتأثیر میترسم
از این شهری که هر کوچه پر از خار و پر از سنگ است
از آن بانو که خواهد رفت در زنجیر میترسم
به یاد قامت اکبر که مثل سرو میماند
از این بازار گرم نیزه و شمشیر میترسم
سه شعبه ساختند اینجا به قدّ و قامت اصغر
از این تشبیه وحشتناک، از این تصویر میترسم
پدرها قول سوغاتی به دخترهایشان دادند
من از آن دختر نازت، از این تدبیر میترسم
تجسم میکنم زینب اگر اینجا رسد ای وای
من از آن حتک حرمتها، از این تحقیر میترسم