- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
- بازدید: ۲۴۶۰
- شماره مطلب: ۲۸۶۱
-
چاپ
مشخصات شعر
خیرش به اجدادم رسید
آشنا تا نور تو در ظلمت آبادم رسید
چون نسیمی در دل آتش به امدادم رسید
بانگ تنهایی زدم در انزوای درد خویش
تا شنید از غربتم آمد به فریادم رسید
گفته بود آقا زمین خوردی به دادت میرسم
هر قدر، هر لحظه، هر جا دید افتادم رسید
هفت پشتم در هراس روز محشر غصه داشت
یا حسینی گفتم و خیرش به اجدادم رسید
در معاصی غرق بودم او مرا بیرون کشید
گریههای روضهاش از باب ارشادم رسید
خیرش به اجدادم رسید
آشنا تا نور تو در ظلمت آبادم رسید
چون نسیمی در دل آتش به امدادم رسید
بانگ تنهایی زدم در انزوای درد خویش
تا شنید از غربتم آمد به فریادم رسید
گفته بود آقا زمین خوردی به دادت میرسم
هر قدر، هر لحظه، هر جا دید افتادم رسید
هفت پشتم در هراس روز محشر غصه داشت
یا حسینی گفتم و خیرش به اجدادم رسید
در معاصی غرق بودم او مرا بیرون کشید
گریههای روضهاش از باب ارشادم رسید
مطالب برتر سایت
اولین نظر را ارسال کنید
مطالب برتر سایت