- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۶
- بازدید: ۲۳۶۱
- شماره مطلب: ۲۸۵۳
-
چاپ
شب اول
دوباره اشک میریزم به پای ماجرایی سرخ
دوباره یار میآید وَ بر دوشش عبایی سرخ
دوباره روضه میخوانند مردم با صدایی سرخ
که بر پا میشود یک بار دیگر کربلایی سرخ
شب اول که میآید دلم بدجور میگیرد
و از خون گریههای حضرت زهرا نگاهم نور میگیرد
شب اول که انگار از تمام عالم خاکی جدا هستم
شب اول که از دنیا رها هستم
در این شب زائر کوی دو تا دست جدا هستم
خودم هم خوب میدانم شب اول که میآید
گرفتار نگاه حضرت خون خدا هستم
شب اول که میآید چه آسان اشک میریزم
به پای گریۀ زینب فراوان اشک میریزم
شبیه ابر باران اشک میریزم،
وَ محو روضهها هستم
که گاهی نیزه میبینم و گاهی برق شمشیری
میان معرکه گرد و غبار جنگ و درگیری
ندارم هیچ تقصیری
که من با روضههایت آشنا هستم
و انگاری که عادت کردهام آقا و عمر خویش را
وقف تو و سینهزنی و اشک و هیأت کردهام آقا
شب اول که میآید پر از بغضم، پر از فریاد
به یاد ماجرایی که بیابان دست زینب داد
و آن گیسوی سوزان رها در باد
به یاد شعلههایی که به جان خیمهها افتاد
شب اول که میآید
به قدر ده شب اول دلم خون است
نگاهم خیس و قلبم نیز مجنون است
و با هر روضهای
که روضهخوان خواندهست بیتردید
تو را در عرش در اعلی زیارت کردهام آقا
بیا در این شب اول مرا هم آسمانی کن
بیا مهماننواز امشب هم از من میزبانی کن
-
یتیمانه
مردن به زیر پای تو أحلی من العسل
پرپر شدن برای تو أحلی من العسل
بیشک برای من پدری کردهای ... عمو
آن طعم بوسههای تو أحلی من العسل
-
مثل سقّا
از میان خیمه تا گودال با سر آمده
این برادرزاده که جای برادر آمده
کیست این آزاده که پرواز دارد میکند
کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده
-
حبّ مادرم
یا غربت لشکرم نجاتت داده
یا گریۀ خواهرم نجاتت داده
با آن همه کاری که تو کردی بیشک
حب تو به مادرم نجاتت داده
-
توبه
با اشک و نوا و ماتم و حال عزا
جاری کردی روی لبت «یا زهرا»
برگرد که توبهات قبول است، قبول
با اینکه شکسته ای دل زینب را
شب اول
دوباره اشک میریزم به پای ماجرایی سرخ
دوباره یار میآید وَ بر دوشش عبایی سرخ
دوباره روضه میخوانند مردم با صدایی سرخ
که بر پا میشود یک بار دیگر کربلایی سرخ
شب اول که میآید دلم بدجور میگیرد
و از خون گریههای حضرت زهرا نگاهم نور میگیرد
شب اول که انگار از تمام عالم خاکی جدا هستم
شب اول که از دنیا رها هستم
در این شب زائر کوی دو تا دست جدا هستم
خودم هم خوب میدانم شب اول که میآید
گرفتار نگاه حضرت خون خدا هستم
شب اول که میآید چه آسان اشک میریزم
به پای گریۀ زینب فراوان اشک میریزم
شبیه ابر باران اشک میریزم،
وَ محو روضهها هستم
که گاهی نیزه میبینم و گاهی برق شمشیری
میان معرکه گرد و غبار جنگ و درگیری
ندارم هیچ تقصیری
که من با روضههایت آشنا هستم
و انگاری که عادت کردهام آقا و عمر خویش را
وقف تو و سینهزنی و اشک و هیأت کردهام آقا
شب اول که میآید پر از بغضم، پر از فریاد
به یاد ماجرایی که بیابان دست زینب داد
و آن گیسوی سوزان رها در باد
به یاد شعلههایی که به جان خیمهها افتاد
شب اول که میآید
به قدر ده شب اول دلم خون است
نگاهم خیس و قلبم نیز مجنون است
و با هر روضهای
که روضهخوان خواندهست بیتردید
تو را در عرش در اعلی زیارت کردهام آقا
بیا در این شب اول مرا هم آسمانی کن
بیا مهماننواز امشب هم از من میزبانی کن