مشخصات شعر

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط

داغ تو بود و غربت این کودکان فقط

 

یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است

میراث جاودانه‌ام از این جهان فقط

 

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

امروز در مقابل چشمم بمان فقط

 

آقا هنوز روی دو زانو نشسته‌ام

یعنی که در برابر تو می‌توان فقط ...

 

شرمنده‌ام که بعد من ای عشق سهم توست

باران تیر و نیزه فقط، خیزران فقط

 

یک مشک آب، علقمه، آتش، عطش، غروب

خون واژه است آخر این داستان فقط

 

***

 

امشب به این نتیجه رسیدم که کربلا

یعنی دلِ شکستۀ صاحب زمان فقط

 

ای شام تیره یک دو قدم مانده تا سحر

از گرد راه می‌رسد و ناگهان فقط ...

 

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط

داغ تو بود و غربت این کودکان فقط

 

یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است

میراث جاودانه‌ام از این جهان فقط

 

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

امروز در مقابل چشمم بمان فقط

 

آقا هنوز روی دو زانو نشسته‌ام

یعنی که در برابر تو می‌توان فقط ...

 

شرمنده‌ام که بعد من ای عشق سهم توست

باران تیر و نیزه فقط، خیزران فقط

 

یک مشک آب، علقمه، آتش، عطش، غروب

خون واژه است آخر این داستان فقط

 

***

 

امشب به این نتیجه رسیدم که کربلا

یعنی دلِ شکستۀ صاحب زمان فقط

 

ای شام تیره یک دو قدم مانده تا سحر

از گرد راه می‌رسد و ناگهان فقط ...

 

۲ نظر
 
  • ایلیا حسین محمدی مبارز ۱۳۹۹/۰۳/۰۸

    بسیار عالی

  • ایلیا حسین محمدی مبارز ۱۳۹۹/۰۳/۰۸

    بسیار عالی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×