- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۶
- بازدید: ۱۳۴۰
- شماره مطلب: ۲۸۱۳
-
چاپ
بند دهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
ای در شب گیسوی تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار
گیرایی می از نفس شعلهور توست
در هرم لب توست می ناب گرفتار
عالم به نوا آمد و بیدار نبودند
مردان ستمپیشۀ در خواب گرفتار
یک مشت فلان بن فلان بن فلانند
این لشکر مغرور به القاب گرفتار
این ظاهر امر است ببین اهل حرم را
لب تشنه، مصیبت زده، بیتاب، گرفتار
تصویر رباب است و لب تشنۀ اصغر
عکسی که شده در قفس قاب گرفتار
این تیر چه تیریست که گردانده علی را
چون ماهی افتاده به قلاب گرفتار
لب تشنۀ لبهای تو شد آب و ندیدند
در برکۀ دستان تو شد آب گرفتار
مژگان تو تعقیب نماز شب قدر است
ای در خم ابروی تو محراب گرفتار
از بس که بلند است حدیث تو و دستت
ترسم که شود شعر به اطناب گرفتار
ما چون تو ندیدیم کسی را که بماند
در بند غم حضرت ارباب گرفتار
مردان خدا رنگ تعلق نپذیرند
صد بار اگر مثل تو لب تشنه بمیرند
-
میهمانی آتش
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»
سفیدرویی عالم نصیب عابس شد
شجاع و پردل و جرئت، بلندبالا بود
همان که شیر سیاه سپاه مولا بود
-
بند هجدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
مفتاح غزلهای به بنبست رسیده!
این شعر، مرا باز به سمت تو کشیده
زینب چه دلی داشت که با آن لب عطشان
از کوفه به دنبال تو تا شام دویده
-
بند هفدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
عشقی که نمودست چنین عزم تو را جزم؟
ای با علی و مالک اشتر شده همرزم
مبهوت تو هستند امامان و شهیدان
مفتون تو هستند رسولان اوالوالعزم
-
بند شانزدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
ای تشنگیات بیشتر از حد تحمّل
لبهای عطشناک تو دریای تغزّل
شمشیر تو آیینۀ شمشیر یدالله
اسب تو در آن معرکه یادآور دلدل
بند دهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)
ای در شب گیسوی تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار
گیرایی می از نفس شعلهور توست
در هرم لب توست می ناب گرفتار
عالم به نوا آمد و بیدار نبودند
مردان ستمپیشۀ در خواب گرفتار
یک مشت فلان بن فلان بن فلانند
این لشکر مغرور به القاب گرفتار
این ظاهر امر است ببین اهل حرم را
لب تشنه، مصیبت زده، بیتاب، گرفتار
تصویر رباب است و لب تشنۀ اصغر
عکسی که شده در قفس قاب گرفتار
این تیر چه تیریست که گردانده علی را
چون ماهی افتاده به قلاب گرفتار
لب تشنۀ لبهای تو شد آب و ندیدند
در برکۀ دستان تو شد آب گرفتار
مژگان تو تعقیب نماز شب قدر است
ای در خم ابروی تو محراب گرفتار
از بس که بلند است حدیث تو و دستت
ترسم که شود شعر به اطناب گرفتار
ما چون تو ندیدیم کسی را که بماند
در بند غم حضرت ارباب گرفتار
مردان خدا رنگ تعلق نپذیرند
صد بار اگر مثل تو لب تشنه بمیرند