مشخصات شعر

چارپارۀ چشمانش

آن سوی چشم‌های خدا مردی‌ست

مست حضور تشنۀ روییدن

می‌گیرد آسمان نگاه او

آدینه‌ها بهانۀ باریدن

 

تقدیر جاودانۀ دریاهاست

در وسعت هزارۀ چشمانش

هفت آسمان دوباره برآشفت از

یک بیت چارپارۀ چشمانش

 

وا می‌شوند از هیجان درها

تا مست بوی پیرهنش باشند

خود را به هر دری زده، می‌افتند

تا پای‌بوس آمدنش باشند

 

در بین ازدحام ولی یک در

انگار سال‌هاست که می‌سوزد

تلفیق آب و آتش و فریاد است

صد خیمه کربلاست که می‌سوزد

 

دور از نگاه گرم شما آقا!

آیینه‌ها همیشه سیه‌پوشند

بی‌زمزم سخاوت دستانت

لب‌های تشنه آب نمی‌نوشند

 

گم کرده کعبه سمت نمازش را

در حجمی از سکوت و پریشانی

ای مسجدالحرام نگاه تو

پایان بی‌قراری و حیرانی

 

باز آی ای مسیح هوادارت

ای سبزپوش مرد اهورایی

هر بار، لحظه‌های نماز من

قربان لحظه‌ای که تو باز آیی

 

آدینه است و باز کسی پرسید

آن آشنای دور کجا مانده‌ است

آدینه رفت و باز ابرمردی

آن سوی چشم‌های خدا مانده‌ است

 

چارپارۀ چشمانش

آن سوی چشم‌های خدا مردی‌ست

مست حضور تشنۀ روییدن

می‌گیرد آسمان نگاه او

آدینه‌ها بهانۀ باریدن

 

تقدیر جاودانۀ دریاهاست

در وسعت هزارۀ چشمانش

هفت آسمان دوباره برآشفت از

یک بیت چارپارۀ چشمانش

 

وا می‌شوند از هیجان درها

تا مست بوی پیرهنش باشند

خود را به هر دری زده، می‌افتند

تا پای‌بوس آمدنش باشند

 

در بین ازدحام ولی یک در

انگار سال‌هاست که می‌سوزد

تلفیق آب و آتش و فریاد است

صد خیمه کربلاست که می‌سوزد

 

دور از نگاه گرم شما آقا!

آیینه‌ها همیشه سیه‌پوشند

بی‌زمزم سخاوت دستانت

لب‌های تشنه آب نمی‌نوشند

 

گم کرده کعبه سمت نمازش را

در حجمی از سکوت و پریشانی

ای مسجدالحرام نگاه تو

پایان بی‌قراری و حیرانی

 

باز آی ای مسیح هوادارت

ای سبزپوش مرد اهورایی

هر بار، لحظه‌های نماز من

قربان لحظه‌ای که تو باز آیی

 

آدینه است و باز کسی پرسید

آن آشنای دور کجا مانده‌ است

آدینه رفت و باز ابرمردی

آن سوی چشم‌های خدا مانده‌ است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×