- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
- بازدید: ۲۵۳۰
- شماره مطلب: ۲۶۸۲
-
چاپ
خون نسل عطشان
ترک کعبه میگوید کعبهزادهای دیگر
سوی بیخماریها، مست بادهای دیگر
راه آسمانهارا بیبُراق میتازد
تا بهشت میگیرد راه جادهای دیگر
جرم بیگناهی شد حکم قتل خونینش
خونبهای عصمت شد خانوادهای دیگر
***
تک چراغ تاریکی، شب به خون او تشنه
در رگش به جوشیدن، خون چنان سبو تشنه
آب را به موییدن، تب به تب عطش ناظر
دشنه را به بوسیدن، لب به لب گلو تشنه
عشق را به بالیدن، آسمانیان شاهد
صبر را به نالیدن، ملک آرزو تشنه
***
حلقه گشته بر حلقش، تیر مست آواره
آبروی بیآبان، قهرمان گهواره
آنکه بود رخسارش یاد روی پیغمبر
رشته امیدش شد زیر پای شب پاره
مَشک و گریهاش از غم، قامت عَلَم شد خم
دستگیر یک عالم، دستهای آواره
***
آسمان دل تیره، باغ آرزو بیبر
شب پر از نتابیدن، بیچراغ و بیاختر
در هجوم تاریکی نور چشم دلها شد
شعلهای که میروید از نژاد خاکستر
روح نور موسایی، سیّدی اهورایی
مِهر دیگری سر زد از قلمروی خاور
***
خندۀ سمن بویش تا به عمق غم راهی
نعرۀ کفن جویش قُربَهً اِلَی اللّهی
محو آن مه مِهتر اختران تابنده
زیب آن سر سرور تاج ملک بیشاهی
از نژاد عاشورا، از تبار تاسوعا
خون نسل عطشان را آمده به خونخواهی
***
مَحرم مُحرّم شد گوش قلب با ایمان
کربلا مجسّم شد گوشه گوشه در ایران
روز سعی و کار آمد، ماه اقتدار آمد
فصل انتظار آمد، تا شروع یک پایان
ای مراد هر عجِّل، نور دیدۀ هر دل
شام تیرۀ ما را شو طلوع جاویدان
-
آبروداری
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود، عاری کند
هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
-
راه عاشقی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
-
امام پریها
حیا به دست تو آموخت دلبریها را
و آمدی که امامت کنی پریها را
بیا ببین زنی از نسل کربلا، زینب
چنان تو کرده ادا حقّ خواهریها را
خطیب خطبۀ غربت، رضای خفته به قم
بگیر دست دل پای منبریها را
-
قشلاق عشق
ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را
قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را
ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا
دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را
خون نسل عطشان
ترک کعبه میگوید کعبهزادهای دیگر
سوی بیخماریها، مست بادهای دیگر
راه آسمانهارا بیبُراق میتازد
تا بهشت میگیرد راه جادهای دیگر
جرم بیگناهی شد حکم قتل خونینش
خونبهای عصمت شد خانوادهای دیگر
***
تک چراغ تاریکی، شب به خون او تشنه
در رگش به جوشیدن، خون چنان سبو تشنه
آب را به موییدن، تب به تب عطش ناظر
دشنه را به بوسیدن، لب به لب گلو تشنه
عشق را به بالیدن، آسمانیان شاهد
صبر را به نالیدن، ملک آرزو تشنه
***
حلقه گشته بر حلقش، تیر مست آواره
آبروی بیآبان، قهرمان گهواره
آنکه بود رخسارش یاد روی پیغمبر
رشته امیدش شد زیر پای شب پاره
مَشک و گریهاش از غم، قامت عَلَم شد خم
دستگیر یک عالم، دستهای آواره
***
آسمان دل تیره، باغ آرزو بیبر
شب پر از نتابیدن، بیچراغ و بیاختر
در هجوم تاریکی نور چشم دلها شد
شعلهای که میروید از نژاد خاکستر
روح نور موسایی، سیّدی اهورایی
مِهر دیگری سر زد از قلمروی خاور
***
خندۀ سمن بویش تا به عمق غم راهی
نعرۀ کفن جویش قُربَهً اِلَی اللّهی
محو آن مه مِهتر اختران تابنده
زیب آن سر سرور تاج ملک بیشاهی
از نژاد عاشورا، از تبار تاسوعا
خون نسل عطشان را آمده به خونخواهی
***
مَحرم مُحرّم شد گوش قلب با ایمان
کربلا مجسّم شد گوشه گوشه در ایران
روز سعی و کار آمد، ماه اقتدار آمد
فصل انتظار آمد، تا شروع یک پایان
ای مراد هر عجِّل، نور دیدۀ هر دل
شام تیرۀ ما را شو طلوع جاویدان