- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۱
- بازدید: ۵۲۷
- شماره مطلب: ۲۶۵۲
-
چاپ
مشخصات شعر
چه صبری!
ابلیس به یک سوی جنون میکارد
در سوی دگر آتش و خون میبارد
دارد به زمین خون خدا میریزد
حقا که خداوند چه صبری دارد
از همین شاعر
-
دریا دل
اینجا سر یک جرعه عجب غوغایی است
آنکس که به داد تشنگان آید کیست؟
طفلان حرم که بیگمان میدانند
عباس علی، دلش کم از دریا نیست
-
بیهوده
از سوزش زخمشان غزل ساختهایم
اما به غرورشان نپرداختهایم
دریای حماسهاند و ما بیهوده
قلاب درونخشکی انداختهایم
-
تا همیشه باقی
نگاه خیرۀ خورشید از آسمان به تو زل زد
و روی دست خورشید از آسمان به تو زل زد
حماسۀ تو همین است که روی سرخی لبهایت
به جای آب فقط خون سرخ حادثه قل زد
-
خشک و تر
اگرچه فصل بهار است و شاخه بر داده است
زمانه دست نگهبان گل تبر داده است
کسی میان دو انگشت، دیشب از فردوس
به دوستان و جگرگوشهگان خبر داده است
چه صبری!
ابلیس به یک سوی جنون میکارد
در سوی دگر آتش و خون میبارد
دارد به زمین خون خدا میریزد
حقا که خداوند چه صبری دارد
مطالب برتر سایت
اولین نظر را ارسال کنید
مطالب برتر سایت