- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۶
- بازدید: ۲۷۸۵
- شماره مطلب: ۲۶۰۸
-
چاپ
مولای ابرها
چند آسمان ورای تمنای ابرها
فریاد میزنند که مولای ابرها
بیتو قرار نیست ببارند غیر خون
این سرنوشت حتمی فردای ابرها
باران! که چون نرفتن تو غیرممکن است
لختی بمان به روی حرم جای ابرها
اطفال صف کشیده که بر شانهات روند
چون دیدنی ست دشت ز بالای ابرها
***
از شرم آب شد بدنت تا بخار شد
از جسم توست تکتک اجزای ابرها
اینگونه شد که راز فراوانی غمت
پیوند میخورد به معمای ابرها
یک ماه گمشده! به تمنّای آب نیست
منظور خواهرت ز تماشای ابرها
در امتداد آبی سیر نگاه تو
پا میگذاشت قافله جا پای ابرها
برخیز چون به علقمه مه گرفتهات
خیره شد خدای تو از لای ابرها
-
خرابه بالشش خشته
تو وقتی اومدی گفتم
که تقصیر دل من بود
تو که دیدی بابات خوابه
چه وقت گریه کردن بود؟
-
آتشفشان پنهان
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمییابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان
فرشته مست دنبال صدایش راه میافتد
کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان
-
یک دشت کفن
ناز پوشیده شدن میخواهی
کمی از چادر من میخواهی
اینچنین که تو ز هم پاشیدی
قدر یک دشت، کفن میخواهی
-
آسمان هفتم
هفتاد و دو لحظه زندگی کرد زمین
تا پیله درید و پر در آورد زمین
یک جاده به آسمان هفتم بزنید
تنگ است برای این همه مرد، زمین
مولای ابرها
چند آسمان ورای تمنای ابرها
فریاد میزنند که مولای ابرها
بیتو قرار نیست ببارند غیر خون
این سرنوشت حتمی فردای ابرها
باران! که چون نرفتن تو غیرممکن است
لختی بمان به روی حرم جای ابرها
اطفال صف کشیده که بر شانهات روند
چون دیدنی ست دشت ز بالای ابرها
***
از شرم آب شد بدنت تا بخار شد
از جسم توست تکتک اجزای ابرها
اینگونه شد که راز فراوانی غمت
پیوند میخورد به معمای ابرها
یک ماه گمشده! به تمنّای آب نیست
منظور خواهرت ز تماشای ابرها
در امتداد آبی سیر نگاه تو
پا میگذاشت قافله جا پای ابرها
برخیز چون به علقمه مه گرفتهات
خیره شد خدای تو از لای ابرها