مشخصات شعر

شام غریبان؛ بماند بقیه اش

کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش

مرده است احترام... بماند بقیّه‌اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام... بماند بقیّه‌اش

 

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت

آمد به انتقام... بماند بقیّه‌اش

 

شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام

شد سنگ­ها تمام... بماند بقیّه‌اش

 

گویا هنوز باور زینب نمی‌شود

بر سینۀ امام...؟ بماند بقیّه‎اش

 

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته

در بین ازدحام... بماند بقیّه‌اش

 

راحت شد از حسین همین که خیالشان

شد نوبت خیام....بماند بقیّه‌اش

 

رو کرد در مدینه که یا ایّها الرّسول

یافاطمه! سلام... بماند بقیّه‌اش

 

از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش

خون علی الدّوام... بماند بقیّه‌اش

 

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش

از پیکر امام بماند بقیّه‌اش

 

بر خاک خفته‌ای و مرا می­برد عدو

من می­روم به شام... بماند بقیّه‌اش

 

دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها

از سنگ پشت بام... بماند بقیّه‌اش

 

دلواپسی برای من و بهر دخترت

در مجلس حرام... بماند بقیّه‌اش

 

حالا قرار هست کجاها رود سرش؟

از کوفه تا به شام... بماند بقیّه‎اش

 

تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن

از روی پشت بام ... بماند بقیّه‌اش

 

قصّه به "سر" رسید و تازه شروع شد

شعرم نشد تمام... بماند بقیّه‌اش

شام غریبان؛ بماند بقیه اش

کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش

مرده است احترام... بماند بقیّه‌اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام... بماند بقیّه‌اش

 

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت

آمد به انتقام... بماند بقیّه‌اش

 

شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام

شد سنگ­ها تمام... بماند بقیّه‌اش

 

گویا هنوز باور زینب نمی‌شود

بر سینۀ امام...؟ بماند بقیّه‎اش

 

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته

در بین ازدحام... بماند بقیّه‌اش

 

راحت شد از حسین همین که خیالشان

شد نوبت خیام....بماند بقیّه‌اش

 

رو کرد در مدینه که یا ایّها الرّسول

یافاطمه! سلام... بماند بقیّه‌اش

 

از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش

خون علی الدّوام... بماند بقیّه‌اش

 

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش

از پیکر امام بماند بقیّه‌اش

 

بر خاک خفته‌ای و مرا می­برد عدو

من می­روم به شام... بماند بقیّه‌اش

 

دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها

از سنگ پشت بام... بماند بقیّه‌اش

 

دلواپسی برای من و بهر دخترت

در مجلس حرام... بماند بقیّه‌اش

 

حالا قرار هست کجاها رود سرش؟

از کوفه تا به شام... بماند بقیّه‎اش

 

تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن

از روی پشت بام ... بماند بقیّه‌اش

 

قصّه به "سر" رسید و تازه شروع شد

شعرم نشد تمام... بماند بقیّه‌اش

۳ نظر
 
  • فاتح. تبریز ۱۳۹۶/۰۱/۰۸

    این شعر نیز همانند شعر « چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را » از صاحب شعر واقعا یک اثر بی بدیل است.

  • رضا خدایی . زنجان ۱۳۹۳/۱۰/۲۸

    فوق العاده بود . ماشالله

  • رضایی ۱۳۹۳/۰۹/۱۴

    سلام آقای رسولی قبلا معرفت جزیی از مرام و مردانگی بود این شعر سروده همسر بنده است

  • پاسخ مدیر ۱۳۹۳/۰۹/۱۴

    سلام اگر کتاب یا مستندی درباره انتساب شعر به همسرتان در اختیار دارید ارائه دهید تا اصلاح کنیم. تحریریه سایت این شعر را قرار داده است و آقای رسولی در این کار نقشی نداشتند.

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×