- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
- بازدید: ۴۵۴۱
- شماره مطلب: ۲۴۷۶
-
چاپ
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضهها واجبترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا میکرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضۀ زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایتها
در هر کجا پشت سرش گفتند: «بیمار است...»
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون میشود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو میکند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم میگفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه میرسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هر شب سؤال از مادرش میکرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعۀ آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضهای از روضۀ زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضهها واجبترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا میکرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضۀ زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایتها
در هر کجا پشت سرش گفتند: «بیمار است...»
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون میشود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو میکند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم میگفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه میرسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هر شب سؤال از مادرش میکرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعۀ آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضهای از روضۀ زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
سلام بر علمدار کربلا