- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۵۲۸
- شماره مطلب: ۲۴۳۶
-
چاپ
یاد تنهایی بابا میکرد
در سرش طرح معما میکرد
با دل عمه مدارا میکرد
فکر آن بود که میشد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد
به عمویش که نظر میانداخت
یاد تنهایی بابا میکرد
دم خیمه همۀ واقعه را
داشت از دور تماشا میکرد
چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا میکرد
ناگهان دید عمو تا افتاد
هرکسی نیزه مهیا میکرد
نیزهها بود که بالا میرفت
سینهای بود که جا وا میکرد
کاش با نیزه زدن حل میشد
نیزه را در بدنش تا میکرد
لب گودال هجوم خنجر
داشت عضوی زتنش وا میکرد
هر که نزدیکترش میآمد
نیزهای در گلویش جا میکرد
زود میآمد و میزد به حسین
هرکسی هر چه که پیدا میکرد
آن طرف هلهله بود و این سو
نالهها زینب کبری می کرد
گفت ای کاش نمیدیدم من
زخمهایت همه سر وا میکرد
دست من باد بلا گردانت
ذبح گشتم به روی دامانت
-
ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم
به دریا رود آب جویی که داریم
به می میرسد این سبویی که داریم
میسّر نگردد به بال «وبالی»
هوای پریدن به کویی که داریم
-
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای واسط فیض دو سرا! آجرکالله
وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرکالله
با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت
همنالۀ امّالنّجبا! آجرکالله
-
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
-
یک کاروان دل
یک کاروان دل، همره دلبر رسیده
زینب بیا که منزل آخر رسیده
یاران فرود آئید، این وادی طور است
وعده ز سوی حضرت داور رسیده
یاد تنهایی بابا میکرد
در سرش طرح معما میکرد
با دل عمه مدارا میکرد
فکر آن بود که میشد ای کاش
رفع آزار ز آقا می کرد
به عمویش که نظر میانداخت
یاد تنهایی بابا میکرد
دم خیمه همۀ واقعه را
داشت از دور تماشا میکرد
چشم در چشم عزیز زهرا
زیر لب داشت خدایا میکرد
ناگهان دید عمو تا افتاد
هرکسی نیزه مهیا میکرد
نیزهها بود که بالا میرفت
سینهای بود که جا وا میکرد
کاش با نیزه زدن حل میشد
نیزه را در بدنش تا میکرد
لب گودال هجوم خنجر
داشت عضوی زتنش وا میکرد
هر که نزدیکترش میآمد
نیزهای در گلویش جا میکرد
زود میآمد و میزد به حسین
هرکسی هر چه که پیدا میکرد
آن طرف هلهله بود و این سو
نالهها زینب کبری می کرد
گفت ای کاش نمیدیدم من
زخمهایت همه سر وا میکرد
دست من باد بلا گردانت
ذبح گشتم به روی دامانت