- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۹
- بازدید: ۲۴۸۷
- شماره مطلب: ۲۴۰۱
-
چاپ
شب عاشورا ۲
باز هستی، طاقتم را طاق کرد
دفتر صبر مرا اوراق کرد
یادم آمد خلوتی خالی ز غیر
پیری اندر صدر آن، یادش بهخیر
خم صفت، صافی دل و روشن ضمیر
خضروش، گمگشتگان را دستگیر
مر مرا از حال خویش افزوده حال
خواب بود این میندانم یا خیال؟
هشت بر زانو، سر تسلیم من
خواست تا سرّی کند تعلیم من
پس لب گوهر فشان آورد پیش
پیشتر بردم دو گوش هوش خویش
از دم آن مقبل صاحب نظر
گشتم از شور شهیدان، با خبر
عالمی دیدم از این عالم، برون
عاشقانی سرخرو یکسر ز خون
دست بر دامان واجب، بر زده
خود ز امکان، خیمه بالاتر زده
گرد آن شمع هدی از هر کنار
پر زنان و پر فشان، پروانه وار
ترسم از این بیشتر، شرحی دهم
تار تن را، نطق بشکافد ز هم
زانکه در گوش من آن والا نژاد
گفت، اما رخصت گفتن نداد
-
صاحب همّت
نیست صاحبهمّتی در نشأتین
همقدم عبّاس را، بعد از حسین
در هواداریّ آن شاه الست
جمله را یک دست بود، او را دو دست
-
اسرار حق
اکبر آمد با رخ افروخته
خرمن آزادگان را سوخته
ماه رویش کرده از غیرت، عرق
همچو شبنم، صبحدم بر گلورق
-
صورت و معنی
«دُرّهالتّاج» گرامیگوهران
آن سبک، در وزن و در قیمت، گران«اَرفعُ المِقدار مِن کُلََّ الرّفیع»
«الشّفیعِ بن الشّفیعِ بن الشّفیع» -
محرم اسرار
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه، سر کنم
بازگویم، آن شه دنیا و دین
سرور و سرحلقۀ اهل یقین
شب عاشورا ۲
باز هستی، طاقتم را طاق کرد
دفتر صبر مرا اوراق کرد
یادم آمد خلوتی خالی ز غیر
پیری اندر صدر آن، یادش بهخیر
خم صفت، صافی دل و روشن ضمیر
خضروش، گمگشتگان را دستگیر
مر مرا از حال خویش افزوده حال
خواب بود این میندانم یا خیال؟
هشت بر زانو، سر تسلیم من
خواست تا سرّی کند تعلیم من
پس لب گوهر فشان آورد پیش
پیشتر بردم دو گوش هوش خویش
از دم آن مقبل صاحب نظر
گشتم از شور شهیدان، با خبر
عالمی دیدم از این عالم، برون
عاشقانی سرخرو یکسر ز خون
دست بر دامان واجب، بر زده
خود ز امکان، خیمه بالاتر زده
گرد آن شمع هدی از هر کنار
پر زنان و پر فشان، پروانه وار
ترسم از این بیشتر، شرحی دهم
تار تن را، نطق بشکافد ز هم
زانکه در گوش من آن والا نژاد
گفت، اما رخصت گفتن نداد