- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۴
- بازدید: ۸۷۱
- شماره مطلب: ۲۳۰۶
-
چاپ
مولای پرشکستگان
عبّاس، یعنی تا شهادت یکّه تازی
عبّاس، یعنی با شهیدان همنوازی
عبّاس، یعنی عشق، یعنی پاکبازی
عبّاس، یعنی یک نیستان تکنوازی
عبّاس، یعنی رنگ سرخ پرچم عشق
یعنی، مسیرِ سبزِ پرپیچوخم عشق
با عشق بودن، تا جنون، یعنی ابالفضل
رقصیدن دریای خون، یعنی ابالفضل
جوشیدن بحر وفا، معنای عبّاس
لبتشنه رفتن تا خدا، معنای عبّاس
صدچاک رفتن تا حریم کبریایی
صدپاره گشتن در مسیرِ آشنایی
بی دست، با شاه شهیدان دست دادن
بیسر، به راه عشق و ایمان سر نهادن
بی چشم دیدن، چهرۀ رؤیایی یار
جاری شدن در دیدۀ دریایی یار
بی لب نهادن به جام بادۀ عشق
بی کام نوشیدن تمام بادۀ عشق
این است مفهوم بلندنام عبّاس
در ساحل بی ساحلی آرام عبّاس
یک مشک ناب عشق و دریایی طراوت
یک بارقه از حقّ و خورشیدی طراوت
وقتیکه اقیانوس را در مشک میریخت
از چشمۀ چشمان دریا، اشک میریخت
در آرزوی نوش یک جرعه از آن لب
جان فرات تشنه، آتش بود در تب
خونِ علی، عبّاس را تقریر میکرد
آیات سرخ عشق را تفسیر میکرد
وقتی ز فرط تشنگی، آلاله میسوخت
گلهای زهرا، از لهیب ناله میسوخت
میسوخت در چنگال شب، باغ ستاره
میسوخت جانش از تف داغ ستاره
آمد بهسوی خیمه ـ اقیانوس بر دوش ـ
آمد ندای خون حق را حلقه بر گوش
عبّاس بود و یاری خونِ خدا بود
در چلچراغ چشم او محشر به پا بود
عبّاس بود و لشکر شب در مقابل
عبّاس بود و مجمر خورشید در دل
وقتیکه قامت، پیش خورشید آب میکرد
طفل حزین عشق را سیراب میکرد
وقتیکه دستِ دستِ حق از دست میرفت
تا خلوت ساقی کوثر مست میرفت
وقتی به چشمان خمار یار دل باخت
با تیر مژگان و کمان ابروان ساخت
شیرازۀ خونین قاموس وفا بود
پایان او، آغاز عشق مصطفا بود
بر جرگۀ شب، رود حق گلبانگ بر زد
با گامهای شور، آهنگ سحر زد
عبّاس، یعنی عشق، یعنی پاکبازی
هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازی
مولای پرشکستگان
عبّاس، یعنی تا شهادت یکّه تازی
عبّاس، یعنی با شهیدان همنوازی
عبّاس، یعنی عشق، یعنی پاکبازی
عبّاس، یعنی یک نیستان تکنوازی
عبّاس، یعنی رنگ سرخ پرچم عشق
یعنی، مسیرِ سبزِ پرپیچوخم عشق
با عشق بودن، تا جنون، یعنی ابالفضل
رقصیدن دریای خون، یعنی ابالفضل
جوشیدن بحر وفا، معنای عبّاس
لبتشنه رفتن تا خدا، معنای عبّاس
صدچاک رفتن تا حریم کبریایی
صدپاره گشتن در مسیرِ آشنایی
بی دست، با شاه شهیدان دست دادن
بیسر، به راه عشق و ایمان سر نهادن
بی چشم دیدن، چهرۀ رؤیایی یار
جاری شدن در دیدۀ دریایی یار
بی لب نهادن به جام بادۀ عشق
بی کام نوشیدن تمام بادۀ عشق
این است مفهوم بلندنام عبّاس
در ساحل بی ساحلی آرام عبّاس
یک مشک ناب عشق و دریایی طراوت
یک بارقه از حقّ و خورشیدی طراوت
وقتیکه اقیانوس را در مشک میریخت
از چشمۀ چشمان دریا، اشک میریخت
در آرزوی نوش یک جرعه از آن لب
جان فرات تشنه، آتش بود در تب
خونِ علی، عبّاس را تقریر میکرد
آیات سرخ عشق را تفسیر میکرد
وقتی ز فرط تشنگی، آلاله میسوخت
گلهای زهرا، از لهیب ناله میسوخت
میسوخت در چنگال شب، باغ ستاره
میسوخت جانش از تف داغ ستاره
آمد بهسوی خیمه ـ اقیانوس بر دوش ـ
آمد ندای خون حق را حلقه بر گوش
عبّاس بود و یاری خونِ خدا بود
در چلچراغ چشم او محشر به پا بود
عبّاس بود و لشکر شب در مقابل
عبّاس بود و مجمر خورشید در دل
وقتیکه قامت، پیش خورشید آب میکرد
طفل حزین عشق را سیراب میکرد
وقتیکه دستِ دستِ حق از دست میرفت
تا خلوت ساقی کوثر مست میرفت
وقتی به چشمان خمار یار دل باخت
با تیر مژگان و کمان ابروان ساخت
شیرازۀ خونین قاموس وفا بود
پایان او، آغاز عشق مصطفا بود
بر جرگۀ شب، رود حق گلبانگ بر زد
با گامهای شور، آهنگ سحر زد
عبّاس، یعنی عشق، یعنی پاکبازی
هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازی