- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۴
- بازدید: ۴۶۸۲
- شماره مطلب: ۲۲۹۹
-
چاپ
نیزهها
عشق، تا گل کرد چون خورشید روی نیزهها
شانههای آسمان لرزید روی نیزهها
بوی خون پیچید در پسکوچههای آسمان
ابرهای غصّه تا بارید روی نیزهها
باغی از آتش فراهم بود و در آشوب خون
شعلههای داغ میرقصید روی نیزهها
یک طرف، فوج ستاره خفته در شولای خون
یکطرف انبوهی از خورشید روی نیزهها
این کدامین دست گلچین بود آیا کاین چنین
دسته گلها را یکایک چید روی نیزهها؟
چشمهای مضطرب میدید در بهت عطش
چشمۀ خون خدا جوشید روی نیزهها
در میان پردههای خون و در حجم سکوت
بانگ سرخ نینوا پیچید روی نیزهها
زخمه در زخمه سکوت و پرده در پرده، غروب
آسمان در آسمان، خورشید روی نیزهها
در طلوع داغ زینب، چشم مبهوت زمان
باغی از گلهای پرپر، دید روی نیزهها
در هجوم بادهای فتنه، در توفان خشم
باغ سبز کربلا رویید روی نیزهها
-
آه ای غربت بینهایت
آسمان، مات و مبهوت مانده است در سکوت مهآلود صحرا
یک بیابان عطش گشته جاری، پای دیوار تردید دریا
غوطهور مانده در حیرت دشت، پیکر مردی از نسل توفان
مردی از تودۀ خون و آتش، مردی از تیرۀ روشنیها
-
حسرت
ز شرم روی ماهش آب شد آب
ز شوق دیدنش بی تاب شد آب
نه برلبهای خود آبی رسانید
نه از لبهای او سیراب شد آب
-
اندوه شیرین
که بود این موج؟ این دریا؟ که خواب از چشم دریا برد
َ شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا، برد
کدامین آفتاب از کهکشان خود، فرود آمد؟
که اینگونه زمین را تا عمیق آسمانها برد؟
نیزهها
عشق، تا گل کرد چون خورشید روی نیزهها
شانههای آسمان لرزید روی نیزهها
بوی خون پیچید در پسکوچههای آسمان
ابرهای غصّه تا بارید روی نیزهها
باغی از آتش فراهم بود و در آشوب خون
شعلههای داغ میرقصید روی نیزهها
یک طرف، فوج ستاره خفته در شولای خون
یکطرف انبوهی از خورشید روی نیزهها
این کدامین دست گلچین بود آیا کاین چنین
دسته گلها را یکایک چید روی نیزهها؟
چشمهای مضطرب میدید در بهت عطش
چشمۀ خون خدا جوشید روی نیزهها
در میان پردههای خون و در حجم سکوت
بانگ سرخ نینوا پیچید روی نیزهها
زخمه در زخمه سکوت و پرده در پرده، غروب
آسمان در آسمان، خورشید روی نیزهها
در طلوع داغ زینب، چشم مبهوت زمان
باغی از گلهای پرپر، دید روی نیزهها
در هجوم بادهای فتنه، در توفان خشم
باغ سبز کربلا رویید روی نیزهها