- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۵
- بازدید: ۱۸۸۴
- شماره مطلب: ۲۲۷۴
-
چاپ
زخم
دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم
گوشهای درته گودال، لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و، سرتاسر زخم
نیزه و تیر و سنان ها همه هم دست شدند
پس تنی ماند اگر ، ماند ز یک لشگر زخم
فقط از اسب زمین خوردن او کافی بود
پس چه آورده به روز جگر مادر، زخم؟
خواهرش معجر اگر داشت به زخمش میبست
این همه خاک نمیریخت به سر، برهر زخم
زخم طفلان همهاش زیر سر آتش بود
خیمه میسوخت و شد همدم خاکستر زخم
خون ِ بر چوبۀ محمل چقَدَر معنا داشت
سر که بی سایۀ سر ماند، همان بهتر زخم
-
غریبتر
شبی که دیدۀ خود، پُر ستاره میکردم
برای غربت دل، فکر چاره میکردم
به دانههای چو تسبیحِ اشک در دستم
برای آمدنت، استخاره میکردم
-
روزی کربلا
میشود سوخت و خاکستری آورد به دست
باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست
یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید
تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست
-
نوبت ما
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما
زخم
دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم
گوشهای درته گودال، لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و، سرتاسر زخم
نیزه و تیر و سنان ها همه هم دست شدند
پس تنی ماند اگر ، ماند ز یک لشگر زخم
فقط از اسب زمین خوردن او کافی بود
پس چه آورده به روز جگر مادر، زخم؟
خواهرش معجر اگر داشت به زخمش میبست
این همه خاک نمیریخت به سر، برهر زخم
زخم طفلان همهاش زیر سر آتش بود
خیمه میسوخت و شد همدم خاکستر زخم
خون ِ بر چوبۀ محمل چقَدَر معنا داشت
سر که بی سایۀ سر ماند، همان بهتر زخم