- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۶
- بازدید: ۱۱۰۳
- شماره مطلب: ۲۲۴۰
-
چاپ
چهل روز
صبح آمد و خورشید نتابید چهل روز
همراه من آمد سر خورشید چهل روز
من تشنۀ لبخند تو بودم ولی ای عشق
جز غصه بر این تشنه نبارید چهل روز
از نالۀ من عرش خداوند تکان خورد
کوثر متلاطم شد و جوشید چهل روز
با خواهر خود حرف بزن ای تن بیسر!
شاید که بگوید که چهها دید چهل روز
تصویر زمین خوردن تو در سر او ماند
این بود دلیلش که نخوابید چهل روز
از مردم این شهر برایت چه بگویم؟
تقویم همه بعد تو شد عید چهل روز
هر کس که نگاهش به من و بیکسیام خورد
با هلهلهای کف زد و رقصید چهل روز
این چشم اگر کور شده، دست خودش نیست
رخ نیلی و لب پاره تو را دید چهل روز
**
برخیز، نگاهت کنم و اشک بریزم
این بغض در این حنجره پوسید چهل روز
-
آخرین قطره
ناگهان سایۀ خورشید به صحرا افتاد
آسمان خم شده و ماه به دریا افتاد
پیش از این بود که مردی دل خود را گم کرد
آن چنان رفت که یکباره زمین جا افتاد
-
قدر غم
ای کاش من هم قدر این غم را بدانم
بعد از شما این راز مبهم را بدانم
ای زن تو هم لب باز کن از غصههایت!
شاید دلیل قامت خم را بدانم
-
سهم امامت
نوشتن از تو برایم زیاد آسان نیست
که دست قاصدک من حریف توفان تو نیست
رهاست موی تو در باد و باد حیران است:
عجیب! پای تو بر قالی سلیمان نیست
چهل روز
صبح آمد و خورشید نتابید چهل روز
همراه من آمد سر خورشید چهل روز
من تشنۀ لبخند تو بودم ولی ای عشق
جز غصه بر این تشنه نبارید چهل روز
از نالۀ من عرش خداوند تکان خورد
کوثر متلاطم شد و جوشید چهل روز
با خواهر خود حرف بزن ای تن بیسر!
شاید که بگوید که چهها دید چهل روز
تصویر زمین خوردن تو در سر او ماند
این بود دلیلش که نخوابید چهل روز
از مردم این شهر برایت چه بگویم؟
تقویم همه بعد تو شد عید چهل روز
هر کس که نگاهش به من و بیکسیام خورد
با هلهلهای کف زد و رقصید چهل روز
این چشم اگر کور شده، دست خودش نیست
رخ نیلی و لب پاره تو را دید چهل روز
**
برخیز، نگاهت کنم و اشک بریزم
این بغض در این حنجره پوسید چهل روز