- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۶
- بازدید: ۷۰۶
- شماره مطلب: ۲۲۳۹
-
چاپ
شاهکار غربت
چهرۀ آیینه اینجا در غبار غربت است
چرخش این چرخ فانی بر مدار غربت است
سوزش باد خزان با دشت غوغا میکند
برگ میافتد ز شاخه، نوبهار غربت است
چهرههای زرد، قامتهای خم، دلهای خون
یادگاران همیشه ماندگار غربت است
تاب برگشتن به جان کاروان رفته نیست
باز میگردم به جایی که دچار غربت است
همسفر با صوت قرآن و سر پر شور تو
رد شدم از هر کجا دیدم شرار غربت است
از غم مرگ سه ساله شد دوچندان غربتم
قامت همچون کمانم شاهکار غربت است
اربعینی آمد و من زندهام، شرمندهام
زائرت در نالههای زار زار غربت است
تا جهان باقی ست ای آغاز بیپایان من
شانههای زخمی من زیر بار غربت است
-
قلب کوچک
کسى نبود بپرسد چه چیز کم دارى
به قلب کوچکت آیا تو نیز غم دارى؟کسى نبود بپرسد که از کدام گناه
نشان سیلى از آن دست پر ستم دارى -
بلندترین
طوفان اسیر در دل دریای شهر شد
مردانگی ترانۀ بیجای شهر شد
در ظلمتی که کوچه به چنگال گرگهاست
خورشید هم موافق سرمای شهر شد
-
ظلمت کوفه
نسیم بود که میرفت تا رها برود
به سمت مقصد هموار ناکجا برود
نسیم بود که از کوچههای شهری لال
بلند شد که به دنبال آن صدا برود
شاهکار غربت
چهرۀ آیینه اینجا در غبار غربت است
چرخش این چرخ فانی بر مدار غربت است
سوزش باد خزان با دشت غوغا میکند
برگ میافتد ز شاخه، نوبهار غربت است
چهرههای زرد، قامتهای خم، دلهای خون
یادگاران همیشه ماندگار غربت است
تاب برگشتن به جان کاروان رفته نیست
باز میگردم به جایی که دچار غربت است
همسفر با صوت قرآن و سر پر شور تو
رد شدم از هر کجا دیدم شرار غربت است
از غم مرگ سه ساله شد دوچندان غربتم
قامت همچون کمانم شاهکار غربت است
اربعینی آمد و من زندهام، شرمندهام
زائرت در نالههای زار زار غربت است
تا جهان باقی ست ای آغاز بیپایان من
شانههای زخمی من زیر بار غربت است