مشخصات شعر

انگشتر بنی‌آدم

حالا نگین حلقۀ خاتم تویی تو

انگشتر سبز بنی‌آدم تویی تو

 

در اعتقادات عجیب آب و شمشیر

مردی اگر باشد در این عالم تویی تو

 

در گردباد تیغ‌های تشنۀ خون

کوه بلند و صخرۀ محکم تویی تو

 

روح فرات و دجله و باران و دریا

فرزند کوثر، علقمه، زمزم تویی تو

 

دستی بزن بر موج‌های خسته زیرا

زخم عمیق آب را مرهم تویی تو

 

دستی بجنبان مشک بارانی بیاور

آخر لبان خیمه را شبنم تویی تو

 

بی‌دست افتادی به روی خاک و دیدم

راز بزرگ سجده بر آدم تویی تو

 

ای منتهای عشق و پاکی گر که روزی

فرزند دیگر آورد مریم، تویی تو

انگشتر بنی‌آدم

حالا نگین حلقۀ خاتم تویی تو

انگشتر سبز بنی‌آدم تویی تو

 

در اعتقادات عجیب آب و شمشیر

مردی اگر باشد در این عالم تویی تو

 

در گردباد تیغ‌های تشنۀ خون

کوه بلند و صخرۀ محکم تویی تو

 

روح فرات و دجله و باران و دریا

فرزند کوثر، علقمه، زمزم تویی تو

 

دستی بزن بر موج‌های خسته زیرا

زخم عمیق آب را مرهم تویی تو

 

دستی بجنبان مشک بارانی بیاور

آخر لبان خیمه را شبنم تویی تو

 

بی‌دست افتادی به روی خاک و دیدم

راز بزرگ سجده بر آدم تویی تو

 

ای منتهای عشق و پاکی گر که روزی

فرزند دیگر آورد مریم، تویی تو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×