- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۱۷
- بازدید: ۲۲۶۸
- شماره مطلب: ۲۲۱
-
چاپ
پنجم محرم؛ روضه ی گودال...
میرسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش
ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان میکنی
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمیبینی مگر غرق مناجات است او
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا، عمه تماشا میکند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای نالههای آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمۀ نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینهاش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسۀ پیغمبرش
دیر اگر برخیزی ازجای خودت یا بن الدعی
عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
پنجم محرم؛ روضه ی گودال...
میرسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش
ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان میکنی
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمیبینی مگر غرق مناجات است او
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا، عمه تماشا میکند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای نالههای آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمۀ نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینهاش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسۀ پیغمبرش
دیر اگر برخیزی ازجای خودت یا بن الدعی
عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش
سلام بر حسین