مشخصات شعر

گریست

آسمان او را بغل کرد و سپس در برگریست

بوسه‌­ای زد بر گلویش، بعد پیغمبر گریست

 

دف گرفتند آسمانی‌ها، ملائک کف زدند

ابرها ساقی شدند و آسمان ساغر گریست

 

کوچه‌ها زیبا شد و باران تبسم را سرود

شبنمی خوشبو، گلاب از شاخۀ کوثر گریست

 

کودک خود را نوازش کرد و دریا شاد بود

حس به ساحل پر کشید از شوق خود مادر گریست

 

نام او زیباترین عنوان هستی ثبت شد

بعد هر اهل‌دلی با نام او یک سر گریست

 

روزها آمد گذشت و بعد یک روز آن پسر

اشک مادر پاک کرد و سخت پشت در گریست

 

سال‌ها آمد ولی باران نمی‌بارید خوب

قحط جود آمد و او بر جنگل بی بر گریست

 

چاه و نخلستان و ماه، او نیز در رنج پدر

بی‌صدا در خانه با آیینه‌ای دیگر گریست

 

مثل باران آشنا با مردم دلتنگ بود

دست‌های آبی‌اش بر دشت جاری‌تر گریست

 

رود خود بر دست روزی برد و دریا را سرود

چشمه‌ها بی‌تاب‌تر بر غنچه‌ای پرپر گریست

 

بود تنها چون پدر، فرزند آب و آینه

آب نیز از شرم نزد مرد بی‌یاور گریست

 

کاروان با کودکان رد شد ولی هرگز نداشت

هم برای لحظه‌ای مرگ پدر، بارو گریست

گریست

آسمان او را بغل کرد و سپس در برگریست

بوسه‌­ای زد بر گلویش، بعد پیغمبر گریست

 

دف گرفتند آسمانی‌ها، ملائک کف زدند

ابرها ساقی شدند و آسمان ساغر گریست

 

کوچه‌ها زیبا شد و باران تبسم را سرود

شبنمی خوشبو، گلاب از شاخۀ کوثر گریست

 

کودک خود را نوازش کرد و دریا شاد بود

حس به ساحل پر کشید از شوق خود مادر گریست

 

نام او زیباترین عنوان هستی ثبت شد

بعد هر اهل‌دلی با نام او یک سر گریست

 

روزها آمد گذشت و بعد یک روز آن پسر

اشک مادر پاک کرد و سخت پشت در گریست

 

سال‌ها آمد ولی باران نمی‌بارید خوب

قحط جود آمد و او بر جنگل بی بر گریست

 

چاه و نخلستان و ماه، او نیز در رنج پدر

بی‌صدا در خانه با آیینه‌ای دیگر گریست

 

مثل باران آشنا با مردم دلتنگ بود

دست‌های آبی‌اش بر دشت جاری‌تر گریست

 

رود خود بر دست روزی برد و دریا را سرود

چشمه‌ها بی‌تاب‌تر بر غنچه‌ای پرپر گریست

 

بود تنها چون پدر، فرزند آب و آینه

آب نیز از شرم نزد مرد بی‌یاور گریست

 

کاروان با کودکان رد شد ولی هرگز نداشت

هم برای لحظه‌ای مرگ پدر، بارو گریست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×