- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۳۳۷
- شماره مطلب: ۲۱۸۱
-
چاپ
خشک و تر
اگرچه فصل بهار است و شاخه بر داده است
زمانه دست نگهبان گل تبر داده است
کسی میان دو انگشت، دیشب از فردوس
به دوستان و جگرگوشهگان خبر داده است
به قدر نامۀ از راه آمده ابلیس
برای چیدن آلالهها نفر داده است
نهال آن گل یاسی که پشت در میسوخت
میان آتش و خون و جنون ثمر داده است
چرا به جای نصیحت به گوش نامردان
خدا به زهر و به شمشیر و تیر اثر داده است؟
درون خیمه سوزان یکی ز تب میسوخت
چقدر طاقت ماتم خدا مگر داده است؟
یکی به دست پلیدش فشرده خنجر کین
یکی به جای دو بازو خداش پر داده است
یکی برای دو سکه دو شاخه گل را چید
یکی به پای مرادش دو گل پسر داده است
زنی نشسته کنار سری و در بغضش
خدا به او سخنی تند و کارگر داده است
و سالیان درازیست داغ این ماتم
لهیب شعلۀ خود را به خشک و تر داده است
-
دریا دل
اینجا سر یک جرعه عجب غوغایی است
آنکس که به داد تشنگان آید کیست؟
طفلان حرم که بیگمان میدانند
عباس علی، دلش کم از دریا نیست
-
بیهوده
از سوزش زخمشان غزل ساختهایم
اما به غرورشان نپرداختهایم
دریای حماسهاند و ما بیهوده
قلاب درونخشکی انداختهایم
-
تا همیشه باقی
نگاه خیرۀ خورشید از آسمان به تو زل زد
و روی دست خورشید از آسمان به تو زل زد
حماسۀ تو همین است که روی سرخی لبهایت
به جای آب فقط خون سرخ حادثه قل زد
خشک و تر
اگرچه فصل بهار است و شاخه بر داده است
زمانه دست نگهبان گل تبر داده است
کسی میان دو انگشت، دیشب از فردوس
به دوستان و جگرگوشهگان خبر داده است
به قدر نامۀ از راه آمده ابلیس
برای چیدن آلالهها نفر داده است
نهال آن گل یاسی که پشت در میسوخت
میان آتش و خون و جنون ثمر داده است
چرا به جای نصیحت به گوش نامردان
خدا به زهر و به شمشیر و تیر اثر داده است؟
درون خیمه سوزان یکی ز تب میسوخت
چقدر طاقت ماتم خدا مگر داده است؟
یکی به دست پلیدش فشرده خنجر کین
یکی به جای دو بازو خداش پر داده است
یکی برای دو سکه دو شاخه گل را چید
یکی به پای مرادش دو گل پسر داده است
زنی نشسته کنار سری و در بغضش
خدا به او سخنی تند و کارگر داده است
و سالیان درازیست داغ این ماتم
لهیب شعلۀ خود را به خشک و تر داده است