- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۱۱۷۱
- شماره مطلب: ۲۱۷۷
-
چاپ
سیراب تشنگی
ماه در آغوش خورشید از خجالت آب بود
ساقی آلالهها در ساغرش مهتاب بود
نوشدارویی نبود و بودنش بیهوده بود
تکه تکه، پاره پاره، پیکر سهراب بود
آسمان گریان، ولی چشمان او اشکی نداشت
آب از فرط خجالت در عرق غرقآب بود
یک طرف نجوای ایمان، یک طرف فریاد کفر
روز گلچین خدا از بندههای ناب بود
باغبانی تشنه و گلهای باغی تشنهتر
نازدانه غنچهای از تشنگی سیراب بود
میهمانان تشنه، اما میزبانان غرق آب
این چگونه رسمی و این از کدام آداب بود
گوش صحرا مملو از امواج سرخ العطش
چشم صحرا مات این کیش بد و نایاب بود
درس اول در کتابم بود بابا آب داد
پس چرا در کربلا فریاد بابا آب بود؟
سیراب تشنگی
ماه در آغوش خورشید از خجالت آب بود
ساقی آلالهها در ساغرش مهتاب بود
نوشدارویی نبود و بودنش بیهوده بود
تکه تکه، پاره پاره، پیکر سهراب بود
آسمان گریان، ولی چشمان او اشکی نداشت
آب از فرط خجالت در عرق غرقآب بود
یک طرف نجوای ایمان، یک طرف فریاد کفر
روز گلچین خدا از بندههای ناب بود
باغبانی تشنه و گلهای باغی تشنهتر
نازدانه غنچهای از تشنگی سیراب بود
میهمانان تشنه، اما میزبانان غرق آب
این چگونه رسمی و این از کدام آداب بود
گوش صحرا مملو از امواج سرخ العطش
چشم صحرا مات این کیش بد و نایاب بود
درس اول در کتابم بود بابا آب داد
پس چرا در کربلا فریاد بابا آب بود؟