- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۳۱
- بازدید: ۵۹۲۹
- شماره مطلب: ۲۱۶۶
-
چاپ
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من
بیچاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من
عمری است روزگار من آباد بود و هست
یک آن مباد از تو جدا سال و ماه من
از سروِ قامت تو چو قدها خمیده شد
بنگر چه آمده است به روز سیاه من
هر قدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو بگو که چه باشد گناه من
من هرچه میکشم ز دل خویش میکشم
وز سوز آه توست همه سوز و آه من
این دیده خیمهگاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمهگاه من
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من
بیچاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من
عمری است روزگار من آباد بود و هست
یک آن مباد از تو جدا سال و ماه من
از سروِ قامت تو چو قدها خمیده شد
بنگر چه آمده است به روز سیاه من
هر قدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو بگو که چه باشد گناه من
من هرچه میکشم ز دل خویش میکشم
وز سوز آه توست همه سوز و آه من
این دیده خیمهگاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمهگاه من