- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۹
- بازدید: ۲۴۰۱
- شماره مطلب: ۲۱۴۱
-
چاپ
مدح امام باقر (ع)
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
ای دوّمین محمد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزنـد چـار امام
آن هفت نور، روشنی چشم هفت آب
آن چار امام، خود پدر این چهار امام
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام
هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام
حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علَی الدّوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر لحظه خاص و عام
گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شام
خواندند سوی بزم یزیدت بدان جلال
بردند در خرابۀ شامت بدان مقام
گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آن دم که گشت عمر تو از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گوئیم یک سلام
میثم هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
مدح امام باقر (ع)
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
ای دوّمین محمد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزنـد چـار امام
آن هفت نور، روشنی چشم هفت آب
آن چار امام، خود پدر این چهار امام
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام
هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام
حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علَی الدّوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر لحظه خاص و عام
گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شام
خواندند سوی بزم یزیدت بدان جلال
بردند در خرابۀ شامت بدان مقام
گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آن دم که گشت عمر تو از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گوئیم یک سلام
میثم هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام