- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۰۳
- بازدید: ۱۸۸۲
- شماره مطلب: ۲۱۱۰
-
چاپ
مگر بار دیگر محّرم شده
چه کس زد شراره به بال وپرش
عبا را کشیده به روی سرش
دلش مثل شمعی شده مشتعل
گهی دست خود را بگیرد به دل
بقا را نباشد اگر چه عدم
نشیند زمین او قدم در قدم
چه کرده شرار ستم با دلش
که آتش زده بر همه حاصلش
نماز غریبی به پا میکند
به جدش حسین اقتدا میکند
دو مهمان رسیده برایش ز در
یکی مادر او و دیگر پسر
جوادش به سر میزند در برش
فغان میکند از غمش مادرش
زمین و زمان غرق ماتم شده
مگر بار دیگر محّرم شده
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
مگر بار دیگر محّرم شده
چه کس زد شراره به بال وپرش
عبا را کشیده به روی سرش
دلش مثل شمعی شده مشتعل
گهی دست خود را بگیرد به دل
بقا را نباشد اگر چه عدم
نشیند زمین او قدم در قدم
چه کرده شرار ستم با دلش
که آتش زده بر همه حاصلش
نماز غریبی به پا میکند
به جدش حسین اقتدا میکند
دو مهمان رسیده برایش ز در
یکی مادر او و دیگر پسر
جوادش به سر میزند در برش
فغان میکند از غمش مادرش
زمین و زمان غرق ماتم شده
مگر بار دیگر محّرم شده