- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۰۳
- بازدید: ۴۱۳۱
- شماره مطلب: ۲۰۶۶
-
چاپ
از کربلا تا طوس
تنها تو میفهمی غمِ غربت چشیدن را
وادی به وادی بر زمین، دامن کشیدن را
حتماً دلت بهتر خبر دارد دمِ رفتن
با چشمهای خیره حالِ دل بریدن را
گفتند: خاکِ طوس بوی کربلا دارد
یاد تو آوردند فصلِ سیب چیدن را
یاد تو آوردند با هر اسبِ تازنده
رویِ بدنهای بدونِ سر، دویدن را
آنقدر باران تند میبارید در چشمت
تا لمس کردی بر زمینِ طف، چکیدن را
با هر غروبِ تشنه در قلبت نمایاندند
خورشیدِ روی نیزه در حالِ دمیدن را
تو میتوانی حس کنی با یک دلِ زخمی
در سینۀ هفتاد و دو آهو تپیدن را
ذبحِ کبوترهای پرپر پای مژگانت
آموخت بر چشمانِ دنیا خوب دیدن را
نام تو تنها جادۀ سیر الی الله است
گنجانده در خود تا ابد راز رسیدن را
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
از کربلا تا طوس
تنها تو میفهمی غمِ غربت چشیدن را
وادی به وادی بر زمین، دامن کشیدن را
حتماً دلت بهتر خبر دارد دمِ رفتن
با چشمهای خیره حالِ دل بریدن را
گفتند: خاکِ طوس بوی کربلا دارد
یاد تو آوردند فصلِ سیب چیدن را
یاد تو آوردند با هر اسبِ تازنده
رویِ بدنهای بدونِ سر، دویدن را
آنقدر باران تند میبارید در چشمت
تا لمس کردی بر زمینِ طف، چکیدن را
با هر غروبِ تشنه در قلبت نمایاندند
خورشیدِ روی نیزه در حالِ دمیدن را
تو میتوانی حس کنی با یک دلِ زخمی
در سینۀ هفتاد و دو آهو تپیدن را
ذبحِ کبوترهای پرپر پای مژگانت
آموخت بر چشمانِ دنیا خوب دیدن را
نام تو تنها جادۀ سیر الی الله است
گنجانده در خود تا ابد راز رسیدن را
پنجره فولاد رضا برات کربلا میده .....