- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۶۶۵
- شماره مطلب: ۲۰۵۲
-
چاپ
کوچکترین ماه
ای آب! باید بعد از امروز، از شرم، چشمت کور باشد
این ماهیِ کوچک چگونه، در پنجۀ ساطور باشد؟
چشم انتظار طفل من نیست، آسیهای در ساحل نیل
گهوارۀ داغش قرار است، طعمه برای تور باشد
بگذار با هم پر بگیرند، تا عرش از روی گلویش
دیگر نباید سینه سرخی، در حنجرش محصور باشد
سرنیزهها چشم انتظارند، کوچکترین ماه زمین را
وقتی که با سر میتواند، دنبالهدارِ نور باشد
هم خیمهها ماندند در بند، هم دود میکردند اسپند
شاید برای خندههایش، چشمان دنیا شور باشد
دارند میتازند اسبان، روی دل خونِ بیابان
ای خاک، قلبم را بخوابان! بگذار از اینها دور باشد
این خطۀ خشکِ کویری، لبهای بیخواب رباب است
آبی نمینوشد پس از این، حتی اگر مجبور باشد
سر میدهند و ... سرزمین نه، جان میدهند آسان و ... دین نه
در این عشیره کودکان هم ... جایی که حرف زور باشد
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
کوچکترین ماه
ای آب! باید بعد از امروز، از شرم، چشمت کور باشد
این ماهیِ کوچک چگونه، در پنجۀ ساطور باشد؟
چشم انتظار طفل من نیست، آسیهای در ساحل نیل
گهوارۀ داغش قرار است، طعمه برای تور باشد
بگذار با هم پر بگیرند، تا عرش از روی گلویش
دیگر نباید سینه سرخی، در حنجرش محصور باشد
سرنیزهها چشم انتظارند، کوچکترین ماه زمین را
وقتی که با سر میتواند، دنبالهدارِ نور باشد
هم خیمهها ماندند در بند، هم دود میکردند اسپند
شاید برای خندههایش، چشمان دنیا شور باشد
دارند میتازند اسبان، روی دل خونِ بیابان
ای خاک، قلبم را بخوابان! بگذار از اینها دور باشد
این خطۀ خشکِ کویری، لبهای بیخواب رباب است
آبی نمینوشد پس از این، حتی اگر مجبور باشد
سر میدهند و ... سرزمین نه، جان میدهند آسان و ... دین نه
در این عشیره کودکان هم ... جایی که حرف زور باشد