- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۱۷۷۲
- شماره مطلب: ۲۰۴۷
-
چاپ
سال، سال خنجر است
میرود به محفل امیرها، پا به پای غربت اسیرها
میرود به طبل کوبِ کوفه و ... بزم کل کشیدن نفیرها
میرسد به دیرها و دارها، میرسد به مجلس قمارها
کینهها نشستهاند سر به سر، با سری مقابل سریرها
نور چشم آسمان همین سر است، وارثِ هزارها پیمبر است
ماهتاب شامهای بی پگاه، آفتاب داغ زمهریرها
میزبان: تنِ هزار پارهاش، آسمان غرق در ستارهاش
میزبانِ «لاالهِ» نیزه و «یا محمد» تمام تیرها
میزبانِ اسبهای تاخته، سنگهای سرخ ناشناخته
میزبانِ آتشی گداخته، گاه هم عصای خشم پیرها
گفتهاند: سال، سالِ خنجر است، سال غنچههای زرد و پرپر است
سر به دست بادها و پیکری، لابه لای غربت حصیرها
آه ... صوت «هل اتایِ» کیست این؟ «یا غیاثُ» و «ربنای» کیست این؟
تا هنوز کوچه کوچه میوزد، از منارهها و بادگیرها
***
بغض کرد و نام کربلا گرفت، روی چشمهای عرش جا گرفت
تا قرار شد خدا نظر کند، بر دل شکستۀ کویرها
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
سال، سال خنجر است
میرود به محفل امیرها، پا به پای غربت اسیرها
میرود به طبل کوبِ کوفه و ... بزم کل کشیدن نفیرها
میرسد به دیرها و دارها، میرسد به مجلس قمارها
کینهها نشستهاند سر به سر، با سری مقابل سریرها
نور چشم آسمان همین سر است، وارثِ هزارها پیمبر است
ماهتاب شامهای بی پگاه، آفتاب داغ زمهریرها
میزبان: تنِ هزار پارهاش، آسمان غرق در ستارهاش
میزبانِ «لاالهِ» نیزه و «یا محمد» تمام تیرها
میزبانِ اسبهای تاخته، سنگهای سرخ ناشناخته
میزبانِ آتشی گداخته، گاه هم عصای خشم پیرها
گفتهاند: سال، سالِ خنجر است، سال غنچههای زرد و پرپر است
سر به دست بادها و پیکری، لابه لای غربت حصیرها
آه ... صوت «هل اتایِ» کیست این؟ «یا غیاثُ» و «ربنای» کیست این؟
تا هنوز کوچه کوچه میوزد، از منارهها و بادگیرها
***
بغض کرد و نام کربلا گرفت، روی چشمهای عرش جا گرفت
تا قرار شد خدا نظر کند، بر دل شکستۀ کویرها