- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۱۳
- بازدید: ۲۸۰۵
- شماره مطلب: ۲۰۳
-
چاپ
لب و دندان
مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم
طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم
در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب
پـرسوختـۀ شمـع شبستـان حسینـم
عالم همگی دست به دامان من و من
دلباختـه و دسـت بـه دامـان حسینم
سی جزء وجودم شده صدپاره ز شمشیر
آیـات جــدا مانـده ز قـرآن حسینم
در گریـۀ پیوستـهام ای مـردم کوفه
این قدر بخنـدید کـه گریـان حسینم
در خون دلم مـوج زنـد شور حسینی
با زخم تنم گـوش به فرمان حسینم
خون بر جگرم آب شد از خون دهانم
عطشانم و یـاد لـب عطشان حسینم
باید بـه پریشانـی مـن اشک بریزید
زیرا که در این شهر پریشان حسینم
بـا آن کـه غریبنـد دو فرزنـد یتیمم
میسوزم و گریان به یتیمان حسینم
لبپاره و دندان ز دهن ریخته در آب
پیوسته به یـاد لب و دنـدان حسینم
چه کوفه، چه بر خاک زمین، چه به لب بام
بر من نکند فرق که مهمان حسینم
در دفتـر خوننامۀ «میثم» بنویسید:
من اشک رها گشته ز چشمان حسینم
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
لب و دندان
مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم
طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم
در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب
پـرسوختـۀ شمـع شبستـان حسینـم
عالم همگی دست به دامان من و من
دلباختـه و دسـت بـه دامـان حسینم
سی جزء وجودم شده صدپاره ز شمشیر
آیـات جــدا مانـده ز قـرآن حسینم
در گریـۀ پیوستـهام ای مـردم کوفه
این قدر بخنـدید کـه گریـان حسینم
در خون دلم مـوج زنـد شور حسینی
با زخم تنم گـوش به فرمان حسینم
خون بر جگرم آب شد از خون دهانم
عطشانم و یـاد لـب عطشان حسینم
باید بـه پریشانـی مـن اشک بریزید
زیرا که در این شهر پریشان حسینم
بـا آن کـه غریبنـد دو فرزنـد یتیمم
میسوزم و گریان به یتیمان حسینم
لبپاره و دندان ز دهن ریخته در آب
پیوسته به یـاد لب و دنـدان حسینم
چه کوفه، چه بر خاک زمین، چه به لب بام
بر من نکند فرق که مهمان حسینم
در دفتـر خوننامۀ «میثم» بنویسید:
من اشک رها گشته ز چشمان حسینم